صفحه ٤٩٢

نزدیک ترین و آشناترین افراد به مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند، مطلقاً در آن جا حضور نداشتند؛ بنابراین، هیچ گونه مشروعیّتى براى گردهمایى سقیفه نمى توان قائل شد: نه مشروعیت دینى و نه مشروعیت نظام هاى معمولِ سیاسى دنیا.
3. از ماجراى «سقیفه» به خوبى استفاده مى شود که معیار، انتخابِ اصلح نبود بلکه گویى مى خواهند میراثى را تقسیم کنند؛ هرکدام مدّعى بودند سهم ما در این میراث بیشتر است. به یقین کسانى که با چنین نگرشى به مسئله خلافت مى نگرند هرگز نمى توانند آنچه را به حال مسلمانان اصلح است، برگزینند.
4. در «سقیفه» مطلقاً سخنى از وصایاى پیامبر (صلی الله علیه و آله) در امر خلافت به میان نیامد با این که همه مى دانستند پیامبر (صلی الله علیه و آله) طبق روایت معروف، فرموده بود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ: کِتَابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِی؛ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً؛ من دو چیز گران مایه را در میان شما به یادگار مى گذارم که اگر به آن ها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم».
آیا این حدیث شریف که در اکثر منابع اهل سنّت و شیعه نقل شده و جزء روایات متواتر محسوب مى شود(1) و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نه یک بار، بلکه چندین بار و در موارد مختلف آن را بیان فرمود، به حاضران سقیفه دستور نمى داد که قبل از هرچیز به سراغ قرآن و اهل بیت علیهم السلام بروند و تمایلات خویش را بر سرنوشت مسلمانان حاکم نکنند؟
آیا حدیث شریف غدیر که به طور متواتر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده، هشدارى به گردانندگان سقیفه نمى داد؟