صفحه ٣٢٣

هنگامى که خبر به امام (علیه السلام) رسید از این ماجرا سخت برآشفت و نامه اى بسیار داغ و کوبنده براى مخالفان در بصره نوشت و آن ها را به شدت تهدید فرمود و آن را با «جاریة بن قدامه» به بصره فرستاد. حضرت در بخشى از نامه چنین فرمود:
«من صادقانه به شما مى گویم، کارى به گذشتگان (شما) ندارم و بر آن ها خرده نمى گیرم، ولى با صراحت مى گویم اگر هوس هاى سرکش و کشنده و پندارهاى خام و باطل، شما را به شورش بر ضدّ من وادار کند، من لشکرم را از سواره وپیاده آماده ساخته ام، به خدا سوگند! اگر مرا مجبور به آمدن به سوى خود کنید چنان بلایى بر سر شما مى آورم که حادثه جنگ جمل دربرابر آن بسیار کوچک وناچیز باشد، گمان من این است که شما دست به چنین کارى نخواهید زد (وهوشیارتر از آن هستید که راه مجازات سنگین را به روى خود بگشایید) من این نامه را به عنوان اتمام حجّت براى شما نوشتم و دیگر نامه اى نخواهم نوشت، اگر به نصیحتم گوش فراندهید و با فرستاده من به مخالفت برخیزید من به خواست خدا فورآ به سوى شما حرکت مى کنم؛ والسلام».(1)
امام علیه السلام این نامه را ـ چنانکه گفتیم ـ با «جاریة بن قدامه» فرستاد. جاریه آن را براى مردم بصره خواند و در بسیارى از مردم مؤثر شد، ولى گروهى لجوجانه به مخالفت خود ادامه دادند و طرفداران امام (علیه السلام) در مقابل «ابن حضرمى» قرار گرفتند و او را شکست دادند. ابن حضرمى با هفتاد نفر از یارانش به خانه اى پناهنده شد و جاریه براى غلبه بر آن ها چاره اى جز آتش زدن خانه نیافت و به این ترتیب ابن حضرمى و یارانش همگى نابود شدند.(2)