صفحه ١٠٣

آنگاه پاسخ خود را دربرابر این فریب و نیرنگ به آن ها یادآور شده، مى فرماید: «ولى من به شما گفتم: این کارى است که ظاهرش ایمان و باطنش (کفر و) عدوان است، آغازش رحمت و پایانش ندامت است»؛ (فَقُلْتُ لَکُمْ: هذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إیمَانٌ، وَباطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَأَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَآخِرُهُ نَدَامَةٌ).
«بر همین حال باقى باشید، و از راهى که پیش گرفته اید منحرف نشوید و در این مرحله سرنوشت ساز، به جهاد ادامه دهید، دندان ها را بر هم بفشارید و به هیچ صدایى اعتنا نکنید، چراکه این ها صداهایى است که اگر به آن ها پاسخ (موافق) گفته شود گمراه مى کنند و اگر رهاگردند گویندشان خوار و ذلیل مى شود»؛ (فَأَقِیمُوا عَلَى شَأْنِکُمْ، وَالْزَمُوا طَرِیقَتَکُمْ، وَعَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِکُمْ، وَلا تَلْتَفِتُوا إلَى نَاعِقٍ نَعَقَ: إنْ أُجِیبَ أَضَلَّ، وَإنْ تُرِکَ ذَلَّ).
«ولى (مع الأسف) این کار (مسئله حکمیّت) انجام شد و دیدم شما آن را پذیرفتید (اکنون که در دام آن ها گرفتار شده اید فریادتان بلند شده است)»؛ (وَقَدْ کَانَتْ هذِهِ الْفَعْلَةُ، وَقَدْ رَأَیْتُکُمْ أَعْطَیْتُمُوهَا).
راستى شگفت آور است! از یک سو امام (علیه السلام) را در آخرین لحظات سرنوشت ساز جنگ، که گام هاى کوتاهى به سوى پیروزى باقى مانده بود، سخت در فشار مى گذارند که به نیرنگ ابن عاص تن دردهد و حکمیّت را بپذیرد، و حتى امام (علیه السلام) را تهدید مى کنند که اگر مالک اشتر بازنگردد، جان خودت در خطر است، ولى هنگامى که پرده ها کنار مى رود و نیرنگ ها فاش مى شود و به بن بست مى رسند به جاى آن که بیایند و عذرخواهى کنند، و در فکر جبران این خطاى بزرگ برآیند، طلبکار مى شوند که چرا حکمیّت را پذیرفتى؟!
نکته جالب این که: امام (علیه السلام) در آغاز، خوارج را به دو دسته تقسیم کرد؛ گروهى که در صفین حضور داشتند و گروهى که نداشتند، تا روشن سازد که اگر گروه دوم به دلیل نادانى و بى خبرى از جریان صفین، قیام کردند، شما که در صفین