صفحه ٢١٦

دادند و حق را ترک کردند در حالى که به خوبى آن را مى دیدند، اما چون جور وستم با هواى نفس آن ها سازگار بود با آن همراه شدند در حالى که پیش از آن که آن رأى زشت و آن حکم ظالمانه را ابراز کنند با آن ها شرط کرده بودیم که با عدالت داورى کنند و حق را در نظر داشته باشند (ولى این خودکامگان همه این ها را به دست فراموشى سپردند و طریق حق را رها کرده، به راه شیاطین رفتند).

شرح و تفسیر
انحراف آشکار حکمین

در این بخش از خطبه، که آخرین بخش آن است، امام (علیه السلام) به استدلالات منطقى برمى گردد و با برهانى دندان شکن، خطاى خوارج را آشکار مى سازد.
توضیح این که: هنگامى که خوارج نتیجه منفى داستان حکمیّت را دیدند که عمروعاص حیله گر، ابوموسى اشعرى ساده لوح را فریب داد و مسئله حکمیّت را به نفع معاویه تمام کرد، فریادشان بلند شد که چرا ما مسئله حکمیّت را پذیرفتیم و چرا على (علیه السلام) زیرا بار حکمیّت رفت؟ با این که مى دانستند اوّلاً حکمیّت بر على (علیه السلام) تحمیل شد و ثانیاً امام (علیه السلام) هرگز به نمایندگى ابوموسى اشعرى راضى نبود، بلکه مى خواست ابن عباس که مردى هوشیار و دانا بود به نمایندگى برگزیده شود ولى غوغاسالارانِ نادان و بى خبر، این را هم بر امام (علیه السلام) تحمیل کردند.
امام (علیه السلام) در این بخش از خطبه به پاسخ دیگرى مى پردازد که حکمیّتِ حکمین، مشروط به این بود که در سایه قرآن حرکت کنند، نه در چنبر هواى نفس و عقیده شخصى خود، و آن ها به این شرط عمل نکردند؛ این گناه آن هاست نه گناه ما؛ مى فرماید: «اگر به این دو نفر (ابوموسى اشعرى و عمروعاص) حکمیّت داده شد، تنها به این منظور بود که آنچه را قرآن زنده