صفحه ٨٧

بخش دوم
أَیْنَ الْقَوْمُ الَّذِینَ دُعُوا إلَى الإسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ، وَقَرَوُوا الْقَرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَهِیجُوا إلى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إلَى أَوْلاَدِهَا، وَسَلَبُوا السُّیُوفَ أغْمَادَهَا، وَأَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً، وَصَفًّا صَفًّا. بَعْضٌ هَلَکَ، وَبَعْضٌ نَجَا. لا یُبَشَّرُونَ بِالْأَحْیَاءِ، وَلا یُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتى. مُرْهُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُکَاءِ، خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ. عَلَى وَجُوهِهمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِینَ. أُولئِکَ إخْوَانی الذَّاهِبُونَ. فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إلَیْهِمْ، وَنَعَضَّ الْأَیْدِیَ عَلَى فِرَاقِهِمْ.
ترجمه
کجایند آن ها که به اسلام دعوت شدند، و (از جان و دل) آن را پذیرفتند، قرآن را تلاوت کردند و به خوبى آن را شناختند و به کار بستند، به جهاد دعوت شدند و عاشقانه به سوى آن حرکت کردند، همچون عشق ناقه به بچه هایش، غلاف شمشیرها را کنار انداختند (و فکر عقب نشینى را از سر به در کردند) و گرداگرد زمین را (در جبهه هاى مختلف) گروه گروه و صف درصف احاطه کردند سرانجام بعضى شهید شدند و بعضى رهایى یافتند؟
آن ها کسانى بودند که هیچ گاه از زنده ماندن در میدان جنگ، ابراز شادى نمى کردند و در مرگ شهیدان به یکدیگر تسلیت نمى گفتند! آن ها براثر گریه (از خوف خدا) چشمانشان ناراحت و به سبب روزه شکم هایشان تهى و لب ها از کثرت دعا خشک شده و رنگ چهره ها براثر شب زنده دارى پریده و غبار خشوع بر چهره هایشان نشسته بود، (آرى) برادران من آن ها بودند که رفتند، پس سزاوار است که تشنه دیدار آن ها باشیم و از فراقشان انگشت حسرت به دندان بگزیم!