صفحه ٣٦٤

کند و کشته شود، مشکلات عظیمى به بار خواهد آمد، و امام (علیه السلام) نیز به همین دلیل خلیفه را از حضور در میدان جنگ نهى فرمود.

2. ایراد دیگر
ممکن است کسانى ایراد کنند که چگونه على (علیه السلام) با این که حکومت را حق مسلّم خود مى دانست و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بلکه آیات قرآن نیز به این معنا تصریح کرده اند ـ که خلافت و ولایت از آن على (علیه السلام) است ـ چنین برخورد ناصحانه و مشفقانه و دوستانه اى با رقیب خود مى کند؟
پاسخ این سوال روشن است؛ امام (علیه السلام) به سرنوشت نهایى اسلام و مسلمین مى اندیشید نه به شخص خود، او مى دانست که به هر دلیل خلیفه دوم بر اریکه قدرت نشسته و زمام حکومت را به دست گرفته و توده عوام و گروهى از خواص دست به دست او داده اند، در چنین شرایطى هرگاه در وسط یک بحران عظیم و جنگ خطرناک به طور ناگهانى پاى او از میان برداشته شود، هرج ومرج و آشوب همه جا را مى گیرد و کیان اسلام به خطر مى افتد.
روح بلند على (علیه السلام) ایجاب مى کند که همه چیز را در این جا فراموش کند و خیر مسلمین را بر هرکار دیگر مقدّم بدارد.

3. عدم خیانت در مشورت
کلام امام (علیه السلام) در این خطبه درسى است براى همه مسلمین که به هنگام مشورت، بدون در نظر گرفتن موقعیت مشورت کننده و رابطه و ضابطه او، آنچه خیر و صلاح است بازگو کنند. به تعبیر دیگر: یا مشورت را نپذیرند و یا اگر پذیرا شدند حق مشورت را ادا کنند.
در حدیثى مى خوانیم که امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «اِعْلَمْ اَنَّ ضَارِبَ عَلیٍّ