صفحه ٥٢٧

خطبه در یک نگاه
درباره این که این مشورت خواهى و پاسخ آن در خصوص حضور در نبرد نهاوند بوده یا قادسیه، در میان مورخان اختلاف نظر است. طبرى ـ مطابق گفته ابن ابى الحدید ـ آن را مربوط به جنگ نهاوند مى داند در حالى که مدائنى در کتاب الفتوح آن را مربوط به جنگ قادسیه مى شمرد.(1)
آنچه در تاریخ طبرى آمده به طور خلاصه چنین است: هنگامى که عمر تصمیم گرفت شخصاً با نیروهاى عجم در نهاوند روبرو شود، از صحابه مشورت خواست. طلحه و عثمان پیش قدم شدند و نظر خود را گفتند، ولى عمر از امیرمومنان على (علیه السلام) تقاضاى اظهار نظر کرد، حضرت مخالفت خود را با حضور عمر در جنگ، طى بیانى مستدل و حساب شده اعلام فرمود (که خطبه مورد بحث بخشى از آن است).
مرحوم شیخ مفید در ارشاد مى گوید: ازجمله امورى که از امیرمومنان على (علیه السلام) درمورد ارشاد کردن مسلمین به آنچه مصلحتشان در آن است، و پیشگیرى از مفاسدى که اگر ارشاد حضرت (علیه السلام) نبود به آن گرفتار مى شدند، نقل شده، چیزى است که ابوبکر هذلى آن را بازگو مى کند، مى گوید: گروهى از مردم همدان ورى و اصفهان و دامغان و نهاوند با یکدیگر مکاتبه کردند و رسولانى فرستادند و پس از مشورت ها به این نظر رسیدند که چون اسلام رهبر نخستین خود (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)) را از دست داده و پس از او زمامدارى آمده که چندان دوام نکرد، و بعد از او دیگرى آمده که عمرش طولانى شده و به شهرهاى ما حمله کرده است، اگر او را از سرزمین خود بیرون نرانیم ما را رها نخواهد کرد.
خبر اتّحاد ایرانیان براى مبارزه با لشکر اسلام به عمر رسید و او بیمناک شد،