صفحه ٢٢٩

شده است آن جا که مى فرماید: «یا دُنْیا یا دُنْیا إلَیْکِ عَنِّی أَبی تَعَرَّضْتِ أَمْ إلَیَّ تَشَوَّقْتِ؟ لا حَانَ حِیْنُکِ هَیْهَاتَ! غُرِّی غَیْرِی لا حَاجَةَ لِی فِیْکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثَاً لارَجْعَةَ فِیْها؛ اى دنیا! اى دنیا! از من دور شو! خود را به من عرضه مى کنى؟ واشتیاق به من نشان مى دهى؟ هرگز آن زمان که تو مرا بفریبى فرانرسد! هیهات! دور شو! دیگرى را فریب ده! من نیازى به تو ندارم تو را سه طلاقه کرده ام که رجوعى به آن نیست».(1)
تمام بدبختى دنیاپرستان این است که دنیا را به طور صحیح ارزیابى نمى کنند وبا چشم دیگر به آن مى نگرند و سر در پاى آن مى نهند و همه چیز خود را در راه آن قربانى مى کنند؛ اما این که این جمله چه ارتباطى با جمله هاى قبل که درباره خطرات و فسادهاى صاحب الزنج بود مى تواند داشته باشد؟ شارحان معروف نهج البلاغه به توضیح این مطلب نپرداخته اند، ولى ممکن است ارتباط از این نظر باشد که مردم بصره به دلیل دنیاپرستى به آن روز افتادند، قصرها را آباد وخانه ها را پر زرق وبرق و زندگى خود را مملوّ از اسراف و تبذیر کردند در حالى که بردگان زیادى در شهر آن ها و در مزارع اطراف در بدترین حالات زندگى مى کردند. و بلاهاى وحشتناکى که از طرف زنگیان (زنجیان) بر سر آن ها مى آید نتیجه اعمال خود آن هاست.

نکته
قیام «صاحب الزنج» و شورش بردگان

در سال 255 هجرى در عهد حکومت خلیفه عباسى «المهتدى»، مردى در بصره ظهور کرد که خود را على بن محمّد از نسل «امام زین العابدین (علیه السلام) و زید بن على علیه السلام» مى نامید و بردگان را به مخالفت با مالکان خود فراخواند و از آن جا