صفحه ١٠٢

(وَنَادَى النَّاسَ، فَقَالَ: أَمْسِکُوا عَنِ الْکَلاَمِ، وَأَنْصِتُوا لِقَوْلِی، وَأَقْبِلُوا بِأَفْئِدَتِکُمْ إلَیَّ، فَمَنْ نَشَدْنَاهُ(1) شَهَادَةً فَلْیَقُلْ بِعِلْمِهِ فِیهَا).
از این تعبیر استفاده مى شود که خوارج یا لشکریان امام (علیه السلام) که در آن جا حضور داشتند و یا هر دو، مشغول سخن گفتن با یکدیگر بودند، امام (علیه السلام) نخست آن ها را دعوت به سکوت و گوش فرادادن از دل و جان کرد تا زمینه تأثیر آماده شود ودر ضمن، شهود خود را نیز از میان جمعیّت به صورت عام برگزید.
«سپس آن حضرت با آنان سخن گفت، سخنى طولانى که بخشى از آن این است»؛ (ثُمَّ کَلَّمَهُمْ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِکَلاَمٍ طَوِیل، مِنْ جُمْلَتِهِ أَنْ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ(2)).
امام (علیه السلام) دست آن ها را گرفته و به گذشته نزدیک مى برد و اشتباهات بزرگ وعصیان آن ها را یادآور مى شود و به گروهى که در صفین حضور داشتند مى فرماید : «مگر آن زمان که (سپاه معاویه) از روى حیله و نیرنگ و مکر و خدعه قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کردند، نگفتید: این ها برادران ما هستند و اهل مذهب ما، از ما خواسته اند که از آنان درگذریم و راضى به حکمیّت کتاب خدا، قرآن شده اند، رأى صواب این است که از آن ها بپذیریم و دست از آنان بکشیم؟»؛ (أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِیلَةً وَغِیلَةً(3)، وَمَکْراً وَخَدِیعَةً: إخْوَانُنَا وَأَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا(4) وَاسْتَرَاحُوا إلَى کِتَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْیُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَالتَّنْفِیسُ(5) عَنْهُمْ).