صفحه ١٠٧

نه آماده پذیرش حکمیّت قرآن بود و نه اهمیّتى به این امر مى داد، او فقط حکومت مى خواست.
بعضى از شارحان نهج البلاغه در این جا اشارات قابل ملاحظه اى دارند. یکى از آن ها مى نویسد:
معاویه در آغاز به عنوان خون خواهى عثمان، دربرابر امیرمومنان على (علیه السلام) برخاست ولى پس از پیروزى، با قاتلان عثمان هیچ برخوردى نکرد. گاه به بعضى از آن ها مى گفت: اَلَسْتَ مِنْ قَتَلةِ عُثْمَانَ؟ (آیا تو از قاتلان عثمان نیستى؟) وگاه سکوت مى کرد و عطایى به آن ها مى بخشید. (این سخن را از عقاد در کتاب معاویه نقل مى کند).(1)
و از کتاب على بن ابى طالب (علیه السلام) نوشته عبدالکریم خطیب نقل مى کند که عایشه، دختر عثمان از معاویه خواست قاتلان پدرش را قصاص کند. معاویه در جواب، به او گفت: «لانْ تَکُونِی اِبْنَةَ عَمِّ أَمْیرِالمُوْمِنینَ خَیْرٌ مِنْ أَنْ تَکُونی امْرأَةً مِنْ عَرَضِ النَّاسِ؛ تو دخترعموى امیرالمومنین باشى، بهتر از آن است که یکى از زنان عادى به شمار روى».(2)
منظورش این است که خونخواهى عثمان تمام شد، هدف این بود که به حکومت نائل شوم که تأمین شد. پافشارى بر خونخواهى ممکن است وضع مرا متزلزل سازد، تو هم قانع باش که به منزله دخترعموى من هستى، دخترعموى حاکم مسلمین!
البتّه معاویه را از یاران نزدیکش نیز مى توان شناخت، «عقاد» دانشمند معروف اهل سنت مى نویسد:
روزى عمروعاص به معاویه گفت: «اَتَرى اَنَّنَا خَالَفْنَا عَلیًّا لِفَضْلِنَا؛ تو گمان