صفحه ١٠٥

وانگهى اگر در مسئله حکمیّت قرآن، کار را به دست کسى مى دادید که همیشه با قرآن بوده و از محتواى آن کاملاً آگاه است و به سراغ فرد ساده لوح و نادان و پستى همچون ابوموسى اشعرى نمى رفتید، این توطئه خنثى مى شد، و اگر زیان هایى داشت، به حدّاقل مى رسید؛ اما شما، هم حکمیّت را بر من تحمیل کردید، هم ابوموسى اشعرى نادان را، و در این دام بزرگ گرفتار شدید و حدّاکثر زیان هاى آن را پذیرفتید.
حال، حرف حساب شما چیست؟ آیا من باید پاسخگوى خلاف کارى هاى شما باشم و جریمه جرایم سنگین شما را بپردازم؟
از آنچه گفته شد، نکات زیر روشن مى شود:
1. امام (علیه السلام) در این بخش از سخنانش دو بار سوگند یاد کرده است، به خصوص در بخش دوم با تأکیدهاى بیشتر، تا نشان دهد کمترین کوتاهى از ناحیه او نبوده است.
2. آنچه امام (علیه السلام) در این دو سوگند بیان کرده دلیلى بر تردید آن حضرت در مسئله حکمیّت نبوده است بلکه اشاره به دو حالت مختلف است. در آغاز، سخت مخالف بود چون آن را فریب و نیرنگ خطرناکى مى دانست و بعد که اصحاب ویارانش اختلاف کردند و گروه عظیمى از افراد بى خبر و نادان اصرار بر قبول حکمیّت داشتند، براى پرهیز از ضایعات بیشتر، و دفع فتنه هاى فزون تر، تن به حکمیّت داد. ازاین رو، هم مخالفت اوّل، حکیمانه بود و هم موافقت دوم.
از این گذشته اگر آن ها در مسئله حکمیّت روى فرد نادان و ساده لوحى همچون ابوموسى اشعرى پافشارى نمى کردند، مشکلات بسیار کمتر بود، آنچه باعث عقیم ماندن نتایج جنگ صفین و امتیاز گرفتن دشمنان اسلام شد، همان پافشارى جاهلانه بود؛ بنابراین، این گروه متعصب و نادان، سنگرهاى خود را یکى بعد از دیگرى از دست دادند و گرفتار آن سرانجام شوم شدند، و عجب