صفحه ١٠٠

فرمود: پس به دو گروه تقسیم شوید! آن ها که در صفین بودند یک گروه شوند و آن ها که نبودند گروه دیگر، تا با هرکدام با سخنى که مناسب اوست سخن بگویم. سپس امام (علیه السلام) مردم را ندا داده، فرمود: خاموش باشید و به حرف هایم گوش فرادهید! و با دل هایتان به سوى من آیید و هرکس را سوگند دادم که درباره آنچه مى داند گواهى دهد، با علم و اطلاع خود گواهى دهد. آنگاه حضرت با آن ها سخنى طولانى گفت که بخشى از آن این است: «مگر آن زمان که (سپاه معاویه) از روى حیله و نیرنگ و مکر و خدعه قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کردند، نگفتید: «این ها برادران ما هستند و اهل مذهب ما، از ما خواسته اند که از آن ها درگذریم وراضى به حکمیّت کتاب خدا قرآن شده اند، رأى صواب این است که از آن ها بپذیریم ودست از آنان بکشیم»؟»
ولى من به شما گفتم: این کارى است که ظاهرش ایمان و باطنش (کُفْر و) عدوان است، آغازش رحمت و پایانش ندامت است، به حال خود باقى باشید واز راهى که پیش گرفته اید منحرف نشوید و به جهاد ادامه دهید، دندان ها را بر هم بفشارید، و به هیچ صدایى اعتنا نکنید، چراکه این ها صداهایى است که اگر به آن ها پاسخ گفته شود گمراه مى کنند و اگر رهاگردند گوینده شان خوار و ذلیل مى شود، ولى (متأسّفانه) پیشنهاد شما (مسئله حکمیّت) انجام شد و دیدم شما آن را پذیرفتید (اکنون که در دام آن ها گرفتار شده اید فریادتان بلند شده است).
به خدا سوگند! اگر من از پذیرش این امر سر بازمى زدم، متعهّد به لوازم آن نبودم و خداوند گناه آن را بر دوش من نمى گذاشت (ولى مرا به اجبار به این وادى کشاندید) و به خدا سوگند! اگر آن را پذیرا شدم باز حق با من بود و قرآن با من است (و به حقانیت من حکم مى کند) واز آن زمان که با آن آشنا شده ام هرگز از آن جدا نگشته ام.