صفحه ٦٠

ملامت و سرزنش مى کند و نقطه هاى ضعف آن ها را برمى شمرد، و از آینده آن ها اظهار یأس و نومیدى مى کند، نخست چنین مى فرماید: «به خدا سوگند! اگر امیدم به شهادت هنگام برخورد با دشمن، نبود ـ اگر چنین توفیقى نصیب من شود ـ مرکب خویش را آماده مى کردم، و از شما دور مى شدم و مادامى که نسیم هاى جنوب و شمال در حرکت اند (هرگز) شما را طلب نمى کردم»؛ (وَاللهِ لَوْلا رَجَائِی الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِی الْعَدُوَّ ـ وَلَوْ قَدْ حُمَّ(1) لِی لِقَاوُهُ ـ لَقَرَّبْتُ رِکَابِی ثُمَّ شَخَصْتُ(2) عَنْکُمْ فَلا أَطْلُبُکُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ).
تعبیر به «مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ» اشاره به این است که من هرگز به سراغ شما نخواهم آمد. این تعبیر شبیه چیزى است که در یکى دیگر از کلمات آن حضرت آمده است که وقتى به او پیشنهاد تبعیض در تقسیم بیت المال کردند، فرمود: «آیا به من دستور مى دهید که براى پیروزى خود از جور و ستم در حقِ کسانى که بر آن ها حکومت مى کنم، استمداد جویم؟» «وَاللهِ لا اَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ بِهِ سَمِیرٌ وَ مَا اَمَّ نَجْمٌ فِی السَّماءِ نَجْماً؛ به خدا سوگند! تا عمر من باقى است و ستارگان آسمان درپى یکدیگر طلوع و غروب دارند دست به چنین کارى نمى زنم».(3)
در این جا سه سوال پیش مى آید: نخست این که چگونه حضرت مى فرماید: من به دلیل امید به شهادت در میان شما مانده ام وگرنه شما را ترک مى گفتم؟ در حالى که امام (علیه السلام) در چند جمله قبل فرمود: من باید در میان شما بمانم تا تدبیر لشکر کنم و امنیّت منطقه را برقرار سازم، و سرپرستى بیت المال و داورى میان مسلمین و احقاق حقوق کنم. این دو، چگونه با یکدیگر سازگار است؟