صفحه ٣٢٨

و فرمود: دیدن آن، مرا به یاد دنیا و زرق و برق آن مى اندازد. دستور داد آن را فورآ برداشتند.(1)
سپس امام (علیه السلام) در ادامه این سخن مى فرماید: «به این ترتیب با قلب خود (و تمام وجودش) از زر و زیور دنیا روى گردان بود و یاد آن را در وجود خود میراند و دوست داشت زر و زیور آن همواره از چشمش پنهان باشد مبادا از آن لباس فاخرى براى خود تهیّه کند و دنیا را قرارگاه خویش پندارد و امید اقامت در آن را داشته باشد»؛ (فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ، وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ، لِکَیْلا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشآ(2)، وَ لا یَعْتَقِدَهَا قَرَارآ، وَ لا یَرْجُو فِیهَا مُقَامآ).
اشاره به این که در قلب انسان، دو محبّت با هم نمى گنجد. هرگاه مفتون و فریفته دنیا شود، محبّت خدا و نعمت هاى جهان دیگر از قلب او بیرون مى رود و تا محبّت زر و زیور این جهان را از دل بیرون نکند، جایى براى محبّت خدا وجود ندارد؛ همچنین اگر دلبسته دنیا و زرق و برق آن شد، آن را قرارگاه همیشگى خود مى پندارد و جایى براى عشق به خدا و آخرت باقى نمى ماند. این معنا درباره همه انسان ها صادق است و زندگى پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمونه بارزى از آن محسوب مى شود. در حدیثى که مرحوم کلینى در کتاب کافى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده، چنین مى خوانیم که فرمود: «مَالِی وَ لِلدُّنْیَا إنَّما مَثَلِی وَ مَثَلُهَا کَمَثَلِ الرَّاکِبِ رُفِعَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فِی یَوْمٍ صَائِفٍ فَقَالَ تَحْتَهَا ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَکَهَا؛ مرا با دنیا چه کار؟ مَثَل من در برابر دنیا همچون شخص سوارى است که در یک روز داغ