صفحه ٤٢٤

بترس و به کار مردم رسیدگى کن)»؛ (فَاللهَ آللهَ فِی نَفْسِکَ! فَإِنَّکَ ـ وَآللهِ ـ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمىً، وَ لا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَ إِنَّ آلطُّرُقِ لَوَاضِحَةٌ، وَإِنَّ أَعْلامَ الدِّینِ لَقَائِمَةٌ).
به این ترتیب، امام (علیه السلام) براى بازگرداندن عثمان به مسیر صحیح، از راه هاى مختلف وارد شد. گاه مى فرماید: «تو از حسن و قبح این امور آگاهى» و گاه مى فرماید: «تو همه شنیدنى ها را از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدى» و گاه نیز مى فرماید: «دست کم مانند خلیفه اوّل و دوم رفتار کن. تو به پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آن ها نزدیک ترى و به این کار سزاوارتر»؛ و سرانجام مى فرماید: «راه حق و عدالت روشن است و چشم تو بینا؛ چرا از بى راهه مى روى و جان خود را به خطر مى افکنى؟».
ولى با تأسّف فراوان هیچ یک از این بیانات دلسوزانه و خیرخواهانه در او اثر نگذاشت و سرانجام، شد آنچه نمى بایست بشود.

نکته
بهترین راه نفوذ در دیگران

هنگامى که شخصِ به ظاهر فهمیده اى دست به کارهاى خطرناک مى زند و انسان آگاهى مى خواهد او را از خواب غفلت بیدار کند، بهترین راه این است که نخست، قلب او را به سوى خود جلب کرده و نقاط مثبت او را به او یادآورى کند؛ مثلا بگوید: تو فلان پایه تحصیلى را دارى؛ از خانواده آبرومندى هستى، در میان مردم سابقه بسیارى دارى؛ تا او در خود احساس شخصیت کرده و به گوینده اعتماد کند و حاضر به پذیرش شود.
سپس او را با امثال و اقرانش مقایسه کند تا به اصطلاح، رگِ غیرت او به حرکت درآید و سرانجام درباره خطرهایى که پیش رو دارد به او هشدار دهد.
امام (علیه السلام) که استاد فصیحان و بلیغان جهان است و با رموز و پیچ و خم مسائل تربیتى و روانى آشناست؛ تمام این نکات را در این جا به عثمان یادآور شد؛