صفحه ٣٨٢

داده باشد، چه رسد به این که او پیامبر است و جز از وحى تبعیت نمى کند و همواره دستور مى داد که مسلمانان باید وصیّت کنند.
به او گفتم: مطلب شما قابل قبول؛ اما این سخن امام (علیه السلام) دلالت بر نصّ برخلاف ندارد.
پاسخ داد: درست است؛ ولى مطلب این است که سؤال کننده از وجود نص در مورد خلافت پرسش نکرد؛ بلکه پرسید: شما که ازنظر خویشاوندى در مرحله بالا و از نظر نسب، نزدیک به پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داشتید چرا شما را کنار زدند؟ و امام (علیه السلام) پاسخ این سؤال را دادند.(1)


3. بنى امیّه و توطئه محو اسلام
از تعبیرات امام (علیه السلام) در خطبه یاد شده به خصوص جمله «حَاوَلَ آلْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ آللهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ...» چنین استفاده مى شود که هدف بنى امیّه تنها استیلا بر خلافت اسلامى نبود؛ بلکه آن ها که تفاله هاى عصر جاهلیّت بودند کمر به محو اسلام بسته بودند و اگر با فداکارى هاى شهیدان کربلا و بیدارى مسلمین پرده از نیّاتشان برداشته نمى شد، معلوم نبود که امروز، نامى از اسلام باقى مى ماند یا نه؟! شواهد تاریخى بر این مدّعا بسیار است؛ از جمله:
1. مورّخ معروف، مسعودى در کتاب مروج الذهب نقل مى کند: مأمون، خلیفه عباسى در سال 212 ق دستور اکیدى داد که منادى در همه جا ندا دهد که احدى حق ندارد از معاویه ذکر خیرى کند یا او را بر هیچ یک از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) مقدّم بشمرد. جمعى از آگاهان در اندیشه فرو رفتند که این دستور اکید و شدید براى چیست؟ بعدآ معلوم شد این به سبب خبرى بود که از طرف فرزند «مغیرة بن شعبه» نقل شده بود که خلاصه اش چنین است: