صفحه ١٨١

آرى تعهّد و تکلیف و مسئولیت در برابر خدا وخلق و خویشتن بار بسیار سنگینى است که هیچ موجودى جز انسان استعداد پذیرش آن را نداشت، و به دنبال آن خداوند عقل را که ملاک ثواب و عقاب، و آزادى و وسیله انتخاب است به او داد، و مجموع این سه صفت (تکلیف و عقل و آزادى) عظمت بى نظیرى به انسان داد، و او را به مقام خلیفة اللّهى رسانید.
ولى این انسان ظلوم و جهول، قدر این مقام منیع را نشناخت، در گرداب شهوات غوطهور شد، و از سعادت بزرگى که در انتظار او بود دور ماند و به خویشتن ستم کرد.
بنابراین ظلوم و جهول بودن انسان به خاطر پذیرش این امانت نبود، چرا که پذیرش آن نشانه عقل و سبب افتخار او است، زیرا بدون آن هرگز به مقام خلیفة اللهى نمى رسید، بلکه ظلوم و جهول بودنش به خاطر عدم حفظ این امانت، و خیانت در آن بود.
آرى امانتى که حفظ آن مى توانست او را به اوج آسمان سعادت برساند خیانت در آن سبب شد که به پست ترین ذلّت ها کشانده شود و حتى به مصداق «بَلْ هُمْ اَضَلُّ» از چهار پایان هم پست تر شود.
به تعبیر دیگر آسمان ها و زمین و کوه ها با آن همه عظمت و وسعت، استعداد براى پذیرش این امانت نداشتند و در این عرضه الهى که به شکل تکوینى صورت گرفت با زبان حال عدم آمادگى خود را براى پذیرش تکلیف و مسئولیت اعلام داشتند ولى انسان به خاطر استعدادهاى بالایى که خدا به او داده بود، در این عرضه تکوینى امانت را پذیرفت، و این بزرگترین افتخار او بود.
ولى از آنجا که گروه عظیمى از انسان ها حق این امانت الهى را ادا نکردند، و در حفظ آن نکوشیدند و از این رو مستحق عنوان ظلوم و جهول شدند، زیرا بزرگترین ظلم را به خویشتن کردند و از افتخار عظیمى که خدا به آنها داده بود غافل ماندند.
ذیل این آیه در واقع اشاره اى است به این نکته مهم که خیانت در امانت، ناشى از ظلم و جهل است و این همان چیزى است که ما در این بحث آن را دنبال مى کنیم.