صفحه ٥١٣

بودند خود را به ابومسلم نزدیک کردند و در انتظار فرصت براى به دست گرفتن زمام حکومت بودند، ولى ابومسلم هرگز به این کار مایل نبود؛ به همین دلیل کارگزار او در کوفه به نام ابوسلمه آن سه برادر را هنگامى که به نزد او رفته بودند در جایى پنهان کرد و براى این که یکى از فرزندان على (علیه السلام) را به رهبرى مسلمین برساند سه نامه به مدینه فرستاد: یکى براى امام صادق (علیه السلام)، یکى براى عبدالله بن حسن و سومى را براى عمر بن على بن الحسین، و به فرستاده خود سفارش کرد که ابتدا خدمت امام صادق (علیه السلام) برود؛ اگر او زعامت مسلمین را پذیرفت، دو نامه دیگر را پاره کند و گرنه به نزد آن ها برود.
امام صادق (علیه السلام) چون از توطئه هاى پشت پرده که حتّى از نظر ابومسلم مخفى بود، آگاهى داشت این دعوت را نپذیرفت و آن دو نفر نیز به تبع امام صادق (علیه السلام) نامه ها را جواب ندادند.
ولى پیش از آن که فرستاده ابوسلمه به کوفه بازگردد، جمعى از خراسانیان ـ که ارتباطى با سفاح و همراهانش داشتند ـ از مخفى گاه سفاح و همراهانش باخبر شدند و نزد آن ها رفته، با او بیعت کردند. ابوسلمه و ابومسلم که خود را در برابر عمل انجام شده دیدند به آن ها پیوستند و بعد از درگیرى هاى شدیدى که بین آن ها و طرفداران عبدالله بن على، عموى ابوجعفر منصور رخ داد حکومت به عباسیان رسید و ابوجعفر منصور که بعد از مرگ برادرش سفاح به جاى او نشست ابومسلم را به بغداد دعوت کرد و با توطئه از پیش طراحى شده او را به قتل رساند. شاید به این دلیل که مى دانست ابومسلم در دل طرفدار حکومت آل على (علیه السلام) است؛ نه آل عبّاس؛ بنابراین خطرى براى حکومت بنى عبّاس محسوب مى شد.(1)