صفحه ٤٣٨

اعتراف کند و بعد از نصایح امیرمؤمنان على (علیه السلام) عرض کرد: «من کار خلافى نکردم. من صله رحم کردم (اگر اموال بیت المال را به خویشاوندانم بخشیده ام از باب صله رحم بوده است) و افراد فقیر را بى نیاز کرده و بى پناهان را پناه داده ام و کسانى را به امارت و ولایت برگزیده ام که شبیه برگزیدگان عمَر بودند!» امام (علیه السلام) فرمود: «عمَر چنان بر والیان خود مسلّط بود که اگر مرتکب خلافى مى شدند آن ها را به شدیدترین وجه مجازات مى کرد؛ ولى تو در برابر خویشاوندانت ضعیف و ناتوانى و به کارهاى خلاف آن ها اهمّیّت نمى دهى».(1)
و عجیب تر این که عثمان به دنبال این ماجرا بر منبر رفت و به گونه اى طلب کارانه با مردم سخن گفت؛ عصاره سخن عثمان چنین بود: مردم! هر چیزى آفتى دارد و آفت این امّت، بدگویان و غیبت کنندگان اند؛ سخن هاى نادرستى را مى گویند و شما هم چشم و گوش بسته به دنبال آن ها حرکت مى کنید. شما امورى را بر من عیب گرفته اید که همان را براى عمر پسندیده دانستید، زیرا او شما را با دست و پاى خود مى کوبید و با سخنان خشنش شما را قلع و قمع مى کرد؛ به همین دلیل جرأت نداشتید بر او ایراد بگیرید؛ ولى من از در ملایمت و محبّت وارد شدم و حتّى سخن خشنى نگفتم و شما در برابر من جسور شدید. به خدا سوگند! من یاوران و مدافعان زورمند بسیارى دارم که اگر اشاره کنم به یارى ام مى شتابند. کارى نکنید که من منطقى را در پیش گیرم که آن را دوست ندارم. زبانتان را ببندید و امراى خود را طعن و سرزنش نکنید و از آن ها عیب جویى ننمایید. من چه حقّى را از شما پایمال کردم؟! چرا غوغا مى کنید؟!
در این جا مروان برخاست و صدا زد: مردم! اگر مایل باشید داورى را به دست شمشیر مى سپاریم که میان ما و شما حکم کند. عثمان عصبانى شد و گفت: