صفحه ٣٣٦

سپس امام (علیه السلام) براى این که ثابت کند اگر چنین سخنى مى گوید خود قبل از هرکس به آن عمل کرده و دقیقآ گام در جاى گام پیامبر (صلی الله علیه و آله) نهاده، مى فرماید: «به خدا سوگند! آن قدر این پیراهنم را وصله زدم که از وصله کننده آن شرم دارم، (تا آن جا که) کسى به من گفت: چرا این پیراهن کهنه را دور نمى افکنى؟ گفتم: از من دور شو. صبحگاهان، رهروان شب را ستایش مى کنند! (و فرداى قیامت وضع ما روشن مى شود)»؛ (وَ آللهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ(1) مِدْرَعَتِی(2) هذِهِ حَتَّى آسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا. وَ لَقَدْ قَالَ لِی قَائِلٌ: أَلا تَنْبِذُهَا عَنْکَ؟ فَقُلْتُ: آغْرُبْ(3) عَنِّی، فَعِنْدَ الصَّبَاحِ یَحْمَدُ آلْقَوْمُ السُّرَى!).
از این تعبیر به روشنى استفاده مى شود که گاه، امام (علیه السلام) پیراهن خود را براى وصله زدن به دیگرى مى داد (هر چند گاهى خودش شخصا به این کار اقدام مى فرمود) و آن قدر وصله در کنار وصله زده شده بود که امام (علیه السلام) از وصله کننده شرم داشت و با این حال، حاضر به ترک آن و تهیه لباس جدید نبود.
چقدر فرق است بین زندگى آن حضرت و کسانى که براى هر فصل و هر زمان و مکان، لباس دارند. براى مجلس شادى لباسى و براى مجلس عزا لباسى دیگر؛ براى سفر و براى حضر و براى خواب و بیدارى هر کدام لباسى تهیه کرده اند و از آن اسف انگیزتر این که بسیارى از لباس هاى خود را به دور مى افکنند؛ تنها به علت این که از مد افتاده! بى آن که کهنه یا فرسوده یا پاره شده باشد!!
جمله «عِنْدَ الصَّبَاحِ یَحْمَدُ آلْقَوْمُ السُّرَى!» ضرب المثل معروفى است در میان