صفحه ٤٣٥

مخالفت برخاست و مانع جبران خطاهاى او شد و در حقیقت، آتش خشم مردم را شعله ورتر ساخت و سبب قتل عثمان شد و چه بسا این کار، حساب شده بود؛ به این امید که بعد از عثمان، معاویه یا خودش به خلافت برسد.
هنگامى که سخن مولا على (علیه السلام) به این جا رسید، «عثمان (سخت متأثّر شد و) به حضرت عرض کرد: با مردم سخن بگو و از آنان بخواه به من مهلت دهند تا از حقوق (از دست رفته) آن ها رهایى یابم»؛ (فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ: کَلِّمَ النَّاسَ فِی أَنْ یُؤَجِّلُونِی، حَتَّى أَخْرُجَ إِلَیْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ).
امام (علیه السلام) در پاسخ او سخن جامع و پرمعنا و کوتاهى ذکر کرد، «فرمود: آنچه مربوط به مدینه است مهلتى در آن نیست و آنچه مربوط به بیرون مدینه است مهلتش رسیدن دستور تو به آن هاست»؛ (فَقَالَ (علیه السلام) : مَا کَانَ بِالْمَدِینَةِ فَلا أَجَلَ فِیهِ، وَمَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِکَ إِلَیْهِ).
اشاره به این که مهلت، در این گونه موارد، که جنبه حادّ دارد وممکن است منشأ شورش هاى عظیمى گردد، معنا ندارد؛ علاوه بر این که مهلت گرفتن، معمولا براى تهیه مقدّمات است و براى بازگرداندن حقوق مردم به آن ها مقدّماتى لازم نیست. آنچه در مدینه است، دستور آن فورآ صادر مى شود که از ظالمان بگیرند و به مظلومان بدهند و آنچه در نقاط دوردست است کافى است که دستور آن صادر شود و با پیک سریع فرستاده شود.
بیان مذکور ممکن است اشاره به این نکته باشد که سیاست بازان حرفه اى هنگامى که در تنگناها قرار مى گیرند براى فرار از زیر بار مسئولیّت، به دفع الوقت متوسّل مى شوند و از طرف مقابل، مهلت مى خواهند؛ به این امید که در این فرصت، آتش جوش و خروش او خاموش گردد یا بتوانند با یک ضربه کارى طرف را از میدان بیرون کنند؛ امام (علیه السلام) جلوى این کار را با گفتار پرمعناى خود مى گیرد و عثمان را وادار به تسلیم شدن مى کند.