صفحه ٤٢١

در همان زمان که فریاد مردم از مظالم عثمان برخاسته بود گروهى خدمت امام (علیه السلام) آمدند و براى پایان دادن به وضع موجود از طریق مسالمت آمیز، از آن حضرت خواستند که در جایگاه نماینده و سفیر مردم با عثمان سخن بگوید و اتمام حجّت کند. امام (علیه السلام) سخنان مزبور را ایراد کرد و آنچه براى انصراف عثمان و اطرافیان او از ظلم و ستم بر مردم لازم بود به او فرمود.
سخنان امام (علیه السلام) در این خطبه کاملا موافق فصاحت و بلاغت و با استفاده از نکات دقیق روان شناسى ایراد شده است تا شاید طرف مقابل بر سر عقل آید و خطرى را که در کمین اوست و جهان اسلام را نیز با سختى ها مواجه مى کند، دریابد.
امام (علیه السلام) نخست از علم و آگاهى عثمان به احکام اسلامى در مورد رعایت حقوق مردم و ترک ظلم و ستم سخن مى گوید و مى فرماید: «مردم، به سراغ من آمده اند و مرا میان خود و تو سفیر قرار داده اند. به خدا! نمى دانم چه چیز را براى تو بگویم؟ من مطلبى را که تو از آن بى اطّلاع باشى (در مورد حقوق مردم) سراغ ندارم، و نمى توانم تو را به امرى راهنمایى کنم که از آن آگاه نیستى؟ (چرا که) آنچه ما (در این زمینه) مى دانیم، مى دانى و ما بر چیزى سبقت نگرفته ایم که تو را از آن آگاه سازیم و مطلب پنهانى نزد ما نیست که به تو ابلاغ کنیم»؛ (إِنَّ النَّاسَ وَرَائِی وَ قَدِ آسْتَسْفَرُونِی(1) بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ، وَ وَآللهِ مَا أَدْرِی مَا أَقُولُ لَکَ! مَا أَعْرِفُ شَیْئآ تَجْهَلُهُ، وَ لا أَدُلُّکَ عَلَى أَمْرٍ لا تَعْرِفُهُ. إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ. مَا سَبَقْنَاکَ إِلَى شَیْءٍ فَنُخْبِرَکَ عَنْهُ، وَ لا خَلَوْنَا بِشَیْءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ).
روشن است که منظور امام (علیه السلام) از این تعبیرات این نیست که عثمان در علم و دانش و آگاهى به پاى امام (علیه السلام) مى رسید؛ بلکه منظور این است که در مورد