صفحه ١٧٦

پروردگار و اوصاف جمال و جلال او مى پردازد و قبل از هر چیز به عدم امکان معرفت کنه ذات او اشاره مى کند و مى فرماید:
«ستایش، مخصوص خداوندى است که اوصاف از بیان کنه ذاتش عاجزند و عظمتش عقل ها را از درک ذاتش بازداشته، به همین دلیل، عقل راهى براى وصول به منتهاى ملکوتش نیافته است»؛ (آلْحَمْدُلِلّهِ آلَّذِی آنْحَسَرَتِ(1) الْأَوْصَافُ عَنْ کُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ آلْعُقُولَ، فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغآ(2) إِلَى بُلُوغِ غَایَةِ مَلَکُوتِهِ(3)!).
چرا «اوصاف» توان شرح ذات پاک او را ندارند؟ به دلیل این که تمام الفاظى که براى بیان اوصاف وضع شده، مربوط به صفات مخلوقات است که صفاتى است محدود و مخلوق، و به تعبیر دیگر، ذات خداوند که از هر نظر نامحدود و بى پایان است براى عقل هاى محدود ما قابل درک نیست و الفاظ و افکار ما توان بیان آن را ندارند، و همین معنا سبب شده است که عقل انسانى از درک عظمتش بازماند و راهى به معرفت ذاتش نیابد.
این بدان معنا نیست که ما شناخت خدا را براى بشر غیر ممکن بدانیم یا به تعبیر دیگر، به تعطیل معرفت و شناخت قائل شویم؛ بلکه مقصود این است که علم ما به آن ذات عظیم و بى نهایت، از هر نظر تنها علم اجمالى است که مى توانیم از طریق آثارش به او اشاره کنیم و نه علم تفصیلى.