صفحه ٢٧٠

بى پدر؟!» عمرو گفت: «تو به مرگ الهى مى مردى و داخل بهشت مى شدى! و ما (بعد از مسئله پیراهن عثمان) مرگ تو را بزرگ ترین وسیله براى مذمّت علىّ بن ابى طالب قرار مى دادیم».(1)
اگر بخواهیم تمام جوانب زندگى تاریک و پر از مکر و فسون و جنایت عمرو را شرح دهیم، سخن به درازا مى کشد؛ لذا با بیان یک نکته تاریخى دیگر، این بحث را پایان مى دهیم:
ابن ابى الحدید در شرح خطبه مورد بحث مى گوید: «عمروبن عاص، از کسانى بود که در مکّه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را آزار و دشنام مى داد و در مسیر او سنگ مى ریخت تا آسیبى به آن حضرت برسد؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در شب هاى تاریک از منزل بیرون مى آمد و طواف کعبه مى کرد، و عمروبن عاص یکى از کسانى بود که وقتى زینب، دختر رسول الله (صلی الله علیه و آله) به قصد هجرت به مدینه، از مکّه خارج شد، به تعقیب او پرداختند و او را چنان تهدید کردند و ترساندند که جنین خود را سقط کرد؛ هنگامى که این سخن به گوش پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید، بسیار ناراحت شد و تمام آن گروه را لعن و نفرین کرد».(2)

2. مزاح و شوخ طبعى از دیدگاه اسلام
شکّى نیست که روح انسان در مشکلات زندگى، زنگار مى گیرد و اگر از طریق تفریح و سخنان زیبا و لطیف، صیقل نیابد، فعّالیت هاى آینده براى انسان مشکل مى شود؛ به همین دلیل، عقل و منطق و فطرت، ایجاب مى کند که انسان هر از چند گاهى مسائل خشک و پرزحمت و جدّى را رها کند و به مزاح ولطایف رو بیاورد و اگر این کار در حدّ اعتدال صورت گیرد، نه تنها نکوهیده