صفحه ٦٤٨

3. سخن جالبى از ابن ابى الحدید، در شرح این خطبه
هنگامى که این عالم مشهور در «شرح نهج البلاغه» خود به این بخش از خطبه مى رسد ـ که درباره وسعت علم بى پایان خدا به زیباترین بیانى سخن مى گوید ـ در شگفتى عمیقى فرو مى رود و مى گوید: «اگر «نضر بن کنانه» (جدّ اعلاى عرب) این کلمات فصیح و بلیغ را مى شنید درباره گوینده آن همان مى گفت که «ابن جُریح» در مورد یکى از فصحاى بزرگ عرب، «اسماعیل بن بلبل» گفت که خلاصه اش چنین است: بعضى گفتند: اسماعیل از شیبان است، من به آنان گفتم: چنین نیست، به جانم سوگند! قبیله شیبان از اوست».
اشاره به این که آن قبیله هر افتخارى دارند، از او نشأت مى گیرد، و چه بسیارند پدرانى که از فرزندان شریف خود، کسب مقام و برترى مى کنند، همان گونه که طایفه «عدنان» از رسول الله (صلی الله علیه و آله) کسب شرف کرد.
سپس مى افزاید: «نه تنها قبیله «عدنان» و «قحطان» به وجود على (علیه السلام) مباهات مى کند بلکه چشم «ابراهیم خلیل(علیه السلام)» نیز به وجود او روشن مى شود و مى گوید: او پایه هاى توحیدى را که من نهادم مستحکم ساخت و خداوند از دودمان من فرزندى آفرید که علم توحید را گسترش بى نظیرى داد؛ بلکه اگر این سخن را (بخش هایى از خطبه که مربوط به علم خداوند است) «ارسطاطالیس» که عقیده به نفى علم خدا به جزئیّات داشت، مى شنید، قلبش لرزان مى شد و مو بر بدنش راست مى گشت و فکرش در اضطراب فرو مى رفت، و من کلامى را شبیه این کلام نمى بینم، مگر سخن خداوند، که کلام على (علیه السلام) هم از کلام خدا سرچشمه گرفته و شعله اى از آن آتش فروزان است و شرح و تفسیرى از آیات خداوند است».(1)