بعد از مرگ را مىتوان نشانى از ارتباط روح و بدن در بعضى افراد دانست. بزرگانى بودهاند كه وقتى بهطور اتفاقى قبر آنها شكافته شده، بدن آنها سالم يافت شده است كه به عنوان نمونه مىتوان از بدن شريف مرحوم محمدباقرمجلسى(رحمه الله) نام برد. توجيه فلسفى مطلب اين است كه ارتباط روح با بدن به كلى قطع نشده است و روح توانايى دارد كه عليه عوامل طبيعى كه موجب فساد و تلاشى بدن مىشود مقاومت كند؛ مثل كسانى كه بر اثر تقويت روح بر عوامل طبيعى غالب مىشوند. كسانى كه روحى قوى دارند حتى بدنشان را نيز مىتوانند از فساد و تلاشى حفظ كنند. البته اين مسئله فراتر از تجربه علمى است و شيوههاى علمى، ناقصتر از آن است كه بتواند به چنين معارفى دست يابد، اما نمىتوان آنها را انكار كرد.
به هر حال از آيات قرآنى استفاده مىشود كه رابطه بين روح و بدن در دو زمان قطع مىشود: 1. در حال خواب 2. در حال مرگ، و مورد سومى را هم مىتوان ذكر كرد و آن: قطع ارتباط روح و بدن به صورت اختيارى است كه در آيات و روايات ظاهراً شاهدى بر اثبات يا انكار آن يافت نشده است و از حدّ مسائل علمى هم بالاتر است، ولى در امكان وقوع آن شكى نيست زيرا نمونههاى آن از افراد مطمئنى شنيده شده است.
مسئله ديگرى كه به دنبال ارتباط روح و بدن مطرح مىشود اين است كه: چه كارها و عملكردهايى ناشى از روح و كدامين فعاليتها ناشى از جسم آدمى است؟ مردم بهطور معمول هر اثرى را كه در بدن ظاهر مىشود به انسانيت انسان نسبت مىدهند؛ مثلا مىگويند «انسان» رشد مىكند، «انسان» راه مىرود، «انسان» تغذيه مىكند، توليد مثل مىكند، احساس مىكند، اراده و تصميمگيرى و ... دارد، اما آيا واقعاً تمامى اين افعال مربوط به انسانيت انسان است؟ يا اينكه بعضى از اينها به انسانيت انسان ارتباطى ندارد و فقط به بُعد جسمى او مربوط است؟
در ابتدا به نظر مىرسد كه اگر رابطه روح و بدن قطع شود، هيچيك از اين امور