صفحه ١١٧

معناى نسبى آن است كه بدون شك وجود انسان براى بعضى موجودات شر و براى بعضى ديگر خير است، ولى مجموعه وجودى او خير است.
   قضاوت در مورد خير يا شر بودن ارزشى انسان، فقط بعد از گزينش و اِعمال اختيار ممكن است و صرف نظر از رفتار اختيارى، خير و شر در مورد او معنا ندارد. البته كسى كه از قبل مى‌داند كه اين موجود با اختيار خود چه كارهايى را خواهد كرد، مى‌تواند قبل از ديدن رفتارهاى او در مورد او قضاوت ارزشى كند ـ كه اين بحث ديگرى است ـ اما تحسين اخلاقى نوزادى كه تازه متولد شده و هنوز كار اختيارى از او سر نزده است، از نظر اخلاقى جا ندارد.
 
 طرح سؤال به شكل روشن‌تر
با اين توضيح روشن شد كه اعتقاد به خير يا شر بودن نهاد انسان؛ به اين معنا كه او بدون اختيار به خير يا شر گرايش دارد، با تعاليم اسلام و دلايل عقلى سازگار نيست. پس براى اينكه اِشكال «سلب اختيار» پيش نيايد، بهتر است سؤال را كمى دقيق‌تر مطرح كنيم كه: آيا نهاد انسان به گونه‌اى آفريده شده است كه مجموعاً خميره‌هاى شر در نهاد او بيشتر به كار رفته است يا خميره‌هاى خير؟ يا اينكه سرشت او معجونى از خير و شر است و گرايش او به هر دو سو يكسان است؟
   اعتقاد به اين كه مايه‌هاى شر در او بيشتر است؛ به اين معناست كه گرايش او به فساد و تباهى بيش از خير و صلاح است و به تعبير ديگر، اَعمال فسادانگيز را به راحتى انجام مى‌دهد اما براى اعمال خير به مؤثر و محرك بيشترى نياز دارد يا بعضى از غرايز و امور فطرى او انسان را به جانب گناه سوق مى‌دهد، مگر اينكه در آنها تصرف شود يا عوامل ديگرى آنها را كنترل كند. به هر حال، يكى از ديدگاهها در مورد نحوه تركيب سرشت انسان همين است كه البته در ميان علماى اسلامى نيز طرفدارانى دارد. آنها با استناد به آياتى از قرآن مجيد در مقام اثبات منظور