صفحه ١٩٨

مى‌شوند از «عُلُو» و «عَظْم» مشتق شده‌اند. هر دوى اينها در ابتدا براى امور جسمانى و محسوس وضع شده‌اند؛ مثلا، وقتى كه دو جسم را با يكديگر مقايسه مى‌كنيم، مى‌گوييم يكى از آنها بالا و ديگرى پايين است آنها را نسبت به خودمان و وضعيتى كه در آن قرار داريم مى‌سنجيم و حكم به پايين يا بالابودن آنها مى‌كنيم. حال، وقتى كه درصدد بيان مقام خداى متعال برمى‌آييم، مى‌گوييم مقام خدا «عالى» است. «عالى بودن» خدا به اين معنا نيست كه او بالاى سَرِ ما قرار دارد او كه جسم نيست و نسبت جسمانى با ما ندارد؛ مقصود از «عُلُو» بلندى معنوى است؛ يعنى، همان معناى حسى «علوّ» را تجريد كرده و در مورد خداى متعال به كار برده‌اند. «عظمت» نيز از «عظم» به معناى استخوان، گرفته شده است، طبق اين معنا «عظيم» به معناى «موجود استخوان‌دار» و كنايه از موجودى كه محكم و شكست‌ناپذير است و سرانجام «عظيم» را با حذف خصوصيات مادى آن به امور معنوى توسعه داده‌اند.
   دقيقاً همين ماجرا در مورد مفهوم «قرب» اتفاق افتاده است. دو جسمى كه فاصله مكانى كَمى با يكديگر دارند، «قريب» خوانده مى‌شوند، از آنجا كه خداى متعال نسبت جسمانى با كسى يا چيزى ندارد، بعد از تجريد مفهوم «قرب» از خصوصيات مادى آن، در مورد خداى متعال به كار گرفته مى‌شود و اگر موجودى در مرحله‌اى از وجود قرار گيرد كه بين او و خدا واسطه‌اى نباشد يا واسطه كمى باشد، مى‌گويند به خدا «نزديك» است. به هرحال، «مقصود» از قرب معناى جسمانى آن نيست و اما در اين مورد كه منظور از قرب چيست و انسان چگونه به خدا نزديك مى‌شود، توضيحاتى داده شد و بعضى از تفسيرهاى نادرست نيز در مورد آن بيان گرديد.
 
 برداشت نادرست از «قرب»
اين پندار كه مقصود از «قرب» زيادشدن كمال وجودى انسان است تا جايى كه به