است. اين گونه نيست كه ابعاد مختلف روح انسان كاملا از يكديگر جدا باشند، تمامى ابعاد روانى انسان در حال تأثير و تأثر از يكديگرند.
تحليل تضادهاى رفتارى
حال ببينيم تحليل تضادهاى رفتارى آدميان چگونه است؟ چرا بعضى انسانها در عين مقيد بودن به عبادات مستقيم به عبادات غير مستقيم، اهميت نمىدهند يا برعكس؟
بر اساس دستگاه ارزشى اسلام، محور تمامى فعاليتهاى انسانى خداست. هر ميزان كه توجه آدمى به خدا بيشتر باشد، بيشتر موجبات رضايت او را فراهم مىآورد. علاقه بيشتر به محبوب موجب حركت در مسير رضاى اوست. انجام كارها براى او به ميزان توجه انسان به خدا و زندهبودن ياد او در دل انسان بستگى دارد. از آنجا كه عبادات مستقيم ارتباط مستقيم با خداست، موجب مىشوند كه توجه دائمى انسان به خدا بيشتر شود. عبادتهايى از قبيل: ذكر، سجده، ركوع، قرائت قرآن، دعا، مناجات و ... بهطور مستقيم در تقويت رابطه انسان با خدا مؤثرند، وقتى اين رابطه قوى شد انگيزه اطاعت و امتثال اوامر خدا براى هميشه در انسان ايجاد مىشود. پس طبيعت عبادت اقتضا مىكند كه آدمى به كارهاى خير بيشتر روى آورد. وقتى كه حضور خدا در زندگى انسان چشمگير است، توجه انسان به او هم بيشتر است و انگيزه بيشترى براى كسب رضاى او دارد، اما اين انگيزه هر مقدار كه ضعيف شود، توجه نيز كمتر خواهد شد، مخصوصاً كه عبادت تنها عملى لفظى و زبانى نيست، حقيقت عبادت، توجه قلبى به خداست. شيوه انجام عبادت، ركوع و سجود و قيام و قعود و ... تنها قالبها و نمادهاى عبادتند، نه حقيقت آن. حقيقت عبادت اين است كه آدمى احساس كند بنده نيازمند به او و قائم به اوست.