صفحه ١٠٥

موجب نقص و كسالت جسم مى‌گردد؛ بعضى از اعمال انسان نيز موجب كمال يا نقص روح مى‌شود. هر جا اسلام به انجام دادن كارى توصيه كرده است، روشن است كه با كمال انسانيت منطبق است و هر جا كه اسلام از انجام كارى منع كرده است آن كار با كمال انسان سازگار نيست. همان گونه كه مصرف غذايى؛ مثلاً، موجب تقويت جسم و گاهى موجب تضعيف آن مى‌شود. پس رابطه بين رفتار آدمى و روح او رابطه‌اى واقعى، نه قراردادى است، ولى گاهى نتيجه آن عمل و رفتار، شناخته شده است و گاهى شناخته شده نيست. بنابراين، معيار قضاوت براى خير و شر بودن عملى، اين است كه آيا موجب كمال آدمى مى‌گردد يا نقصى را در او ايجاد مى‌كند. حال اگر راهى براى كشف كمال يا نقص موجود باشد، به سادگى مى‌توان قضاوت كرد كه اين عمل خير است يا شر، اما اگر راهى براى كشف خير و شر بودن عملى نداشته باشيم، بايد تعيين آن را به كسى واگذار كنيم كه علاوه بر خلق روح، خير و شر و نقص و كمال آن را به خوبى مى‌داند.
 
 خلاصه بخش آخر
حاصل سخن اين است كه گاهى «خير» بودن يا «شر» بودن را در مورد هست‌ها به كار مى‌بريم و گاهى به بايدها و نبايدها نسبت مى‌دهيم. در مورد هست‌ها نيز گاهى درباره موجودى (فى نفسه) قضاوت مى‌كنيم كه در اين صورت اصل وجود آن را خير مى‌دانيم و گاهى وجودى را نسبت به ديگرى مى‌سنجيم كه وجود او را از يك جهت خير و از جهت ديگر (كه براى كمال و بقاى خود، موجب نقص ديگران مى‌شود) شر مى‌دانيم. در اينجاست كه به شر بودن موجودى حكم مى‌كنيم كه موجب نقص ديگرى شده است در عين حال، امكان دارد وجود او براى ديگرى موجب خير باشد. پس اين خير و شر، نسبى و اضافى است و در مورد خير و شر ارزشى هم اشاره كرديم كه اگر رفتارى موجب كمال انسان شود براى او خير است و