صفحه ١٦٧

و همچنين در استدلال فلسفى «رابطه علت و معلول» بيان شد، با علم و آگاهى و شناخت افراد ارتباطى ندارد. خدا با جمادات هم همين رابطه نزديك را دارد. وجود تمامى ممكنات وابسته به اراده خداست، بخواهند يا نخواهند فرقى نمى‌كند، اما مقصود از قرب مورد بحث، قربى است كه با علم و اراده انسان حاصل مى‌شود. بنابراين، همه انسانها به آن مرحله نمى‌رسند، زيرا آن راه را انتخاب نمى‌كنند. باردگر يادآورى كنم كه مقصود از نزديك شدن انسان به خدا، نزديكى جسمى نيست. وقتى كه مى‌گوييم انسان به خدا نزديك مى‌شود، مقصود نزديك شدن روح انسان به خداست، و روح با همه مظاهر و آثار و درك هستى خود با علم حضورى، هنوز هم از ناشناخته‌ترين موجودات عالم است.
 
وجود روح، عين علم و آگاهى است
يكى از ويژگيهاى روح اين است كه وجودش عين علم و آگاهى است و به همين دليل، روح «خودآگاه» است. معناى ساده خودآگاهى اين است كه هر كسى به وجود خود علم دارد و هر كس مى‌داند كه هست.
   «خودآگاهىِ» انسان نشان مى‌دهد كه وجود روح از سنخ وجود علم است، حال كه وجود روح از سنخ وجود علم است، پس اگر روح تكامل پيدا كند معنايش اين است كه علم و آگاهى انسان تكامل پيدا مى‌كند، خودآگاهى‌اش قوى‌تر مى‌شود و اگر روح، ضعف پيدا كند؛ معنايش اين است كه خودآگاهى او كمتر و ضعيف‌تر مى‌شود. وقتى كه روح از سنخ علم باشد، كمال و ضعف او به معناى كمال و ضعف علم و خودآگاهى اوست ـ نه اينكه معلومات ديگرى از خارج به او اضافه مى‌شود (كه اين مرحله نازله كمال است)ـ يعنى، همان آگاهى كه عين وجود روح است، قوى‌تر، شديدتر، نورانى‌تر، روشن‌تر و درخشان‌تر مى‌شود.
   پس اگر وجود روح تكامل پيدا كند، آگاهى او نسبت به خود، قوى‌تر مى‌شود.