صفحه ٤٧

در ذهن او نبوده است، وقتى كه بيدار مى‌شود و تحقيق مى‌كند مى‌بيند كه دقيقاً همين‌گونه است يا كسانى گمشده‌اى داشته‌اند و مدتها به دنبال آن مى‌گشته‌اند ولى موفق به پيدا كردن او نشده‌اند، اما در خواب نشانى آن گمشده را گرفته و آن را پيدا كرده‌اند يا اينكه كسى در خواب به شما چيزى را مى‌گويد و بعد از گذشتِ مثلا بيست سال آن خواب تحقق پيدا مى‌كند. آيا اين فعل و انفعالات مربوط به ماده است؟ اصلا موضوعاتى از اين قبيل نمى‌تواند آثار ماده باشد. مجموعه اينها زمينه را براى استدلال عقلى آماده مى‌كند و در واقع يك برهان تلفيقى از مقدمات حسى به ضميمه كبريات عقلى را بدست مى‌دهد و نتيجه‌اش اين است كه روح، امرى مادى نيست. بگذريم از اينكه همه موضوعاتى كه در مورد احضار روح گفته مى‌شود واقعيت ندارد، بلكه مواردى از آنها تلقين و اغفال ديگران است، ولى مواردى هم هست كه كاملا به واقعيت پيوسته است؛ يعنى، كسانى هستند كه روحى را احضار و با آن صحبت مى‌كنند، مسأله مى‌پرسند و جواب لازم را دريافت مى‌كنند.
 
 نمونه‌اى از احضار روح
يادم مى‌آيد زمانى كه بازار مباحث ماركسيسم و ماترياليسم داغ بود، در جلسه‌اى داستانى را نقل كردم كه: مرحوم آقاى «الهى»، برادر مرحوم علامه طباطبايى رضوان‌الله تعالى عليهما، كه ايشان هم فيلسوف برجسته‌اى بودند، در تبريز از شخصى كه احتمالا هنوز هم زنده است و در كار احضار روح دستى دارد، درخواست كرده بودند كه روح پدرشان را احضار كند، بعد از اينكه روح پدر حاضر شد، از او سؤالاتى كرده بودند از جمله پرسيده بودند: كه «آيا از ما راضى هستيد؟» پدر در جواب فرموده بود كه من از شما راضى‌ام، اما حق اين بود كه «محمدحسين» ـ مقصود مرحوم علامه طباطبايى صاحب تفسير «الميزان» است ـ