ريشه ارزشهاى اسلامى
علاوه بر تبيين، بايد روشن شود كه اساس اين ارزشها چيست و چرا آنها را «اسلامى» مىگويند. آيا ساختگى و سليقهاىاند و بر دليل عقلانى اتكائى ندارند يا اينكه توجيه عقلانى دارند و قابل استدلال و دفاعند؟ از بيانات گذشته روشن شد كه نظام ارزشى اسلام بر حقايق نفسالامرى و امور واقعى مبتنى است و بايد دليل آن را در «انسانشناسى» جستجو كرد، چون اخلاق و ارزش مربوط به انسان و ناشى از رفتار اختيارى اويند، لذا بايد انسان را شناخت. پس اگر ارزشها قابل تبيين عقلانى باشند، بايد مبناى آن را در «شناخت» خود انسان جستجو كرد. يعنى كسى كه ادعا مىكند: اين ارزشها هميشه در زندگى انسان ثابت است. معنايش اين است كه در انسانيت انسان چنين ارزشهايى نهفته است، تا انسان انسان است، اين ارزشها در او ثابتند. اگر انسان تغيير ماهيت دهد و به موجود ديگرى تبديل شود در آن صورت است كه ارزشهاى او هم تغيير مىكند، پس اگر توجيه عقلانى ارزشها از اين طريق است بايد ماهيت انسان را بررسى كرد، بايد ديد كه انسان چيست. پس لازم است كه چند قدم به عقب برگرديم، لذا سير منطقى بحث به ترتيب عبارت خواهد بود از: شناختشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، ارزششناسى و رابطه آن با دين و در نهايت كيفيت تأثير نظام ارزشى در مديريت.
روشن است كه بررسى اصول اوليه بحث از شناختشناسى تا انتها در مجال چنين گفتارى نمىگنجد، ولى به هر حال براى تبيين عقلانى نظام ارزشى اسلام چارهاى جز شناختن انسان نيست، لذا اين بحث را از «انسانشناسى» شروع كرديم. و از آنجا كه بررسى مبسوط اين بحث از ديدگاه مكاتب مختلف ممكن نبود، انسانشناسى را فقط از ديدگاه اسلام بررسى كرديم.
به اين دليل كه گروهى از محققان حوصله كافى براى بررسى موضوعات عميق علمى، فلسفى از اين قبيل را ندارند؛ پيوسته به دنبال نتايج عملى و راه حلهاى