صفحه ٢٤

كشف كند كه ديگران به آن نرسيده‌اند يا ممكن است بتوان از دين، مسائلى را استنباط كرد كه علم در آينده، همان نتايج را اثبات كند. پس بايد به عنوان يك پژوهش‌گر بى‌طرف با صرف‌نظر از اعتقادات قطعى دينى، از نظرهايى كه اسلام در باره مسائل انسان و علوم انسانى مطرح كرده است آگاه شويم.
   فرض ما اين است كه دست كم بادو گروه محقق سروكار داريم: اول، كسانى كه حقانيت اسلام را قبلا پذيرفته و شكى در آن ندارند و اگر بدانند كه چيزى واقعاً از اسلام است، در پذيرفتن آن ترديدى به خود راه نمى‌دهند. دسته دوم، كسانى كه به اسلام عقيده ندارند، اما پژوهش‌گرانى آزاد و بى‌طرف‌اند و مى‌خواهند واقعيت را در زمينه‌هاى دينى بررسى كنند؛ مثلا مى‌خواهند بدانند نظر دين در مورد انسان چيست، ارزشهاى انسانى كدام است و منشأ ارزشهاى انسانى از كجاست به هر حال، كسى كه در صدد درك نظريات دين است نبايد تعصب ضدّ دينى داشته باشد.

  انسان‌شناسى پيش نيازى ويژه براى مديريت
با توجه به تمامى اين مسايل احساس مى‌شود كه تحقيقات جامع و كامل درباره مديريت، مترتب برشناخت انسان است و در واقع شناخت انسان از جهاتى، پيش نيازى براى «مديريت» است. مهمترين جهت اين است كه مديريت به هر حال، متضمن توصيه به رفتارهاى خاص انسانى است كه در قالب بايد و نبايدها و ارزشها، مطرح مى‌شوند و اين بايدها و نبايدها نيز طبق تفكرات گوناگون، مبانى متفاوت پيدا مى‌كنند، گاهى مبناى ارزشها سود و منافع اقتصادى است، بنابر اين بايدها و نبايدها نيز بر همان اساس شكل مى‌گيرند. هدف خاص يك سازمان توليدى، بايدهاى حاكم بر رفتار كارگران را تعيين مى‌كند؛ يعنى، وقتى كه مثلا هدف عمده يك مؤسسه تأمين سود بيشتر است، بايدهاى آن هم بر همين اساس