قرآن كريم آمده است، دايره معناى آن تنگتر شده است؛ يعنى، بعد از آن هم با همين خصوصيات به كار رفته است به گونهاى كه امروزه هر جا واژه فطرت را به كار مىبريم، فقط فطرت انسان از آن فهميده مىشود، نه فطرت جن و مَلَك و آسمان و زمين و حيوان و نبات و ... با اينكه از نظر لغوى هيچ مانعى براى كاربرد فطرت در اين موارد وجود ندارد، ولى چون اين كلمه در قرآن فقط براى انسان به كار رفته است و از آنجا كه قرآن براى مسلمانان قداست خاصى دارد، وقتى كه اين لفظ را به كار مىبرند، فوراً ذهنشان متوجه كلمه «فطرت» با ويژگيهاى قرآنى آن مىشود. درست است كه استعمال واژه «فطرت» در قرآن منحصر به انسان است، اما واژههاى همخانوادهاش منحصر به انسان نيست. سخن اصلى اين است: ويژگيهايى كه در قرآن براى فطرت ذكر شده در معناى اصطلاحى آن منظور شده است. اگر در قرآن اين ويژگيها ذكر نشده بود، در معناى اصطلاحى آن هم منظور نمىشد. به بيان ديگر، اين ويژگيها جزو معناى لغوى فطرت نيست.
ويژگيهاى «فطرت» در قرآن
در آيه مباركه فطرت، خداوند متعال به پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مىفرمايد: (فَاَقِم وَجْهَك لِلّدينِ حَنيفا) روى خود را درست مقابل دين حنيف قرار بده. اين يك تعبير عربى است كه عين آن در فارسى موجود نيست، اگر كسى در زندگىاش بهطور دائم به جهت خاصى متوجه باشد و از آن مسير غفلت و انحراف پيدا نكند، مىگويند رويش را به آن سمت (متوجه) كرده است. پس معناى جمله اين گونه مىشود؛ اى پيغمبر تمامى توجه تو به سمتى باشد كه دين اقتضا مىكند و بعد از آن اضافه مىكند كه توجه به دين حنيف، بر اساس «فطرة الله» صورت گيرد.
اما در مورد جايگاه «فطرة الله» در آيه، احتمالاتى ذكر شده است. از جمله اينكه آيا «فطرة الله» مفعول براى فعل محذوف است يا اين كه از باب اختصاص