مقام توحيد افعالى، انسانها بايد استقلال در اراده را از خود نفى كنند و تمامى افعال در هستى را از آن خداى متعال بدانند. و با ادامه كار و اخلاص نيّت و متمركز كردن توجّهات قلبى لياقت يافتن مراتب كاملتر توحيد را پيدا كنند.
پرسش و پاسخ
1. آيا آدمى از مالكيت اعتبارى مثل مالكيت زمين و خانه و... به معناى حقيقى و فلسفى يا تكوينى مالكيت پى مىبرد؟ يا بر عكس: از مالكيت حقيقى، مفهوم مالكيت اعتبارى را مىشناسد؟
پاسخ: در هر مفهوم اعتبارى، ابتدا انسان حقيقتى را درك مىكند و سپس آن را به صورت فرض و اعتبار در جاهاى ديگر به كار مىبرد، مثلا (رياست) از واژه (رأس) به معناى (سر) گرفته شده است، در فارسى هم آن را به معادلهايى از قبيل «سردمدارى»، «سر بودن» و «سرورى» ترجمه مىكنند. آنچه را كه انسان قبل از معناى اعتبارى به آن پى مىبرد همان (سر) است كه مركز فرماندهى بدن است و اعضاى اصلى بدن تحت فرمان آن قرار دارند. نسبت سر با بدن، نسبت فرمانده با زيردستان است و چون در جامعه افرادى هستند كه نسبت به آن، حكم فرماندهى را دارند آنها را (رئيس) مىخوانيم. پس انسان در ابتدا (رأس) را به صورت حقيقى يافت و سپس آن را در جاى ديگر فرض كرد، اگر آدمى در ابتدا معناى رأس را در خود (به صورت حقيقى) نمىيافت جاى فرض و اعتبارى باقى نمىماند. اعتبار و فرض، متفرع بر حقيقت است.
انسان در ابتدا مالكيت حقيقى خود نسبت به اعضاى خود را درك مىكند، مىفهمد كه توان استفاده از دست و پا و ساير اعضا را در صورت سالم بودن، به هر گونه كه اراده كند دارد و سپس در مورد اشياء خارجى هم به همين صورت حكم مىكند، مثلا مىگويد: همانگونه كه مىتوانم در اعضايم به صورت دل خواه