تصرف كنم در اين زمين ، خانه، كتاب و... هم مىتوانم تصرف كنم. آدمى در ابتدا حقيقت مالكيت را درك مىكند و سپس براى اينكه از دخالت ديگران در محدوده ملكيت خود جلوگيرى كند مىگويد: نسبتى كه من با اندامهاى خود دارم با ابزار خارج از وجود خود نيز دارم، پس مبناى «اعتبار»، «حقيقت» است.
2. آيا شهود آدمى قابل اعتماد است؟ از كجا مىتوان تشخيص داد كه فلان شهود صحيح و با واقعيت مطابق است و كدام يك صحيح نيست؟
پاسخ: اين سؤال بسيار دقيق و مهم است، ولى پاسخ آن از خود سؤال دقيقتر است. طبق آنچه كه در مباحث معرفت شناسى فلسفى اثبات شده است، شناخت آدمى بايد به مرحلهاى غير قابل انكار برسد و بر اساس همان مباحث، تنها مرحله شهود است كه خطاپذير نيست؛ يعنى آدمى خود را با علم حضورى مىيابد، و علم حضورى و شهودى قابل انكار و ترديد نيست. وقتى كه انسان مىترسد «ترس» خودش را با علم شهودى «مىيابد» و جاى ترديد و شكى باقى نيست. در حالى كه واقعيت ترس را مىيابد، اصلا تصور اينكه نمىترسد يا شك و ترديد در اين مورد بىمعناست. اساس سؤال به اينجا بر مىگردد كه: ممكن است آدمى در مرحلهاى چنين تصور كند كه شهود مىكند در حالى كه شهودى در كار نيست يا بپندارد كه در حال شهود است، در صورتى كه صِرف تخيل است و واقعيت ندارد. انسان در ابتداى امر، خود را مستقل مىيابد در حالى كه واقعاً مستقل نيست. حال، او با چه معيارى بداند كه درك او صحيح است يا صحيح نيست. شهود او قابل اعتماد است يا نيست. دو معنايى كه ممكن است انسان بين آنها مردد شود عبارتند از: 1. يافتن وجود خود 2. استقلال داشتن انسان و نياز نداشتن به غير. آنچه را كه انسان واقعاً مىيابد، وجود خويش است. اين تصور كه انسان موجودى مستقل و بىنياز است تفسيرى ذهنى است، نه علم حضورى. آدمى اين تفسير ذهنى را در كنار علم حضورى مىگذارد و از آن استقلال خود را نتيجهگيرى مىكند.