دارد. چون از خودش رضايت دارد، از هر امر مطلوبى رضايت دارد. او به چيزى نياز ندارد تا اينكه بدستآوردن آن چيز او را راضى كند، هر چه هست از اوست، هر كس هر چه دارد از او مىگيرد پس كسى نمىتواند به خدا چيزى را بدهد كه نداشته است؛ يعنى نمىتواند در خدا رضايتى را ايجاد كند. اين امر، محال است.
غضب و رضايت خدا
در مقابل، نسبت به موجوداتى كه نه تنها كمالات او را نمايش نمىدهند، بلكه مانع رسيدن ديگران به آن كمالات مىشوند، غضبناك و خشمگين است.
كسانى كه سعادت خود و حيات ابدى را نمىشناسند و به دنبال شناخت آن هم نيستند، به زندگى مادى خود دل خوش كردهاند و راه هدايت را بر ديگران مىبندند و در قلوب مؤمنين وسوسه و شبهه ايجاد مىكنند خدا آنها را از رحمت خود دور مىكند و براى آنها عذاب جهنم را مهيا نموده و نسبت به آنها خشمگين و غضبناك است.
روشن است كه معناى «غضب» همانطور كه در مورد «رضايت» گفته شد، متفاهم عرفى آن نيست، مقصود از غضبِ خدا اين نيست كه در هنگام غضب، تغييراتى از قبيل آنچه كه در آدميان اتفاق مىافتد در خدا نيز روى مىدهد، بلكه مقصود از غضب خدا: ناراضى بودن او از كار بد است از آن جهت كه مانع رسيدن موجود به كمال است. «غضب» همان عدم رضايت الهى است كه آثار خاصى دارد.
به هر حال، اين مباحث مقدمهاى براى طرح مباحث ارزشى است و مقصود اين است: مفاهيمى كه در اين مباحث مطرح مىشود، با آنچه كه عرف از آنها مىفهمد، متفاوت است و تا زمانى كه اين مفاهيم تلطيف و ترقيق نشده باشند، كاربرد آنها در مورد خدا صحيح نيست. برداشتهاى ناصحيح از اين مفاهيم گاهى موجب نوعى شرك و خروج از دايره توحيد است.