صفحه ٥٠

از مجموع نكته‌هاى موجود در اين آيات، بر دو نكته تأكيد مى‌كنيم: نكته اول، قرآن تصريح مى‌كند: غير از بدنى كه ابتدا از گِل آفريده شده است چيز ديگرى نيز به آن اضافه شده است كه «روح» ناميده مى‌شود، پس آدمى غير از آفرينش مادى، داراى روح الهى نيز هست.
   نكته دوم: اين است كه برخلاف جسم، روح گم نمى‌شود، بلكه هنگام مرگ روح او گرفته مى‌شود، در جايگاه امنى محفوظ مى‌ماند تا به سوى خدا بازگردد.
   پس اولا، وجود انسان منحصر به ماده نيست، بلكه روح هم دارد ثانياً روح بعد از مرگ بدن باقى مى‌ماند و انسانيت انسان به همان روح اوست. اگر تنها بدن بود جا نداشت كه قرآن بگويد: «ثم سوّيه و نفخ فيه من روحه» بلكه بايد بفرمايد كه انسان را از گل و نطفه آفريد. ابتدا مى‌فرمايد: «ما روح را در او دميديم» و بعد از آن است كه مى‌گويد، چشم و گوش و دلها براى شما قرار داديم؛ يعنى، چشم و گوش و دلها مترتب بر نفخ روح است. ممكن است چشم و اندام آن سالم باشد، ولى تا روح نباشد، بينايى ندارد. ممكن است اندام گوش سالم باشد، اما اگر روح نباشد، نمى‌شنود. آدمى كه از دنيا مى‌رود اندام گوشش تغيير نمى‌كند، هر كسى كه مى‌ميرد، ضرورتاً اعضاى شنيدارى، پرده صماخ و ساير دستگاهها و سلولهاى عصبى گوش او تغيير نمى‌كند در عين حال صدايى را نمى‌شنود. تمامى اينها مترتب بر وجود روح است. بالاتر از اين، تعقل و درك و احساس و... كار بدن نيست. به اين دليل كه بعد از مرگ آدمى، تمامى بدن سالم است، ولى هيچ يك از اين كارها را نمى‌تواند انجام دهد، چون ارتباط روح با بدن قطع شده است.
 
دلالت آيه «توفّى» بر اصل وجود و بقاى روح
آيه مباركه « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا ...» هم اصل روح و هم بقاى آن را اثبات مى‌كند؛ علاوه بر اينها بر نسبت داشتن «روح» به خدا تصريح مى‌كند. بيان آيه اين