اكنون با توجه به اين مقدمه كوتاه و تبيين مفاهيم فلسفى و اخلاقىِ خير و شر، به اصل موضوع مىپردازيم كه آيا سرشت انسان خير است يا شر. امّا باز هم بايد منظور سؤال كننده روشن شود كه مقصودش از «خير» كدامين معناى آن است، زيرا اين سؤال مطابق هر كدام از مفاهيم سهگانه خير، جواب مخصوص خودش را دارد. اگر مقصود از خير در اين سؤال، معناى اول آن است بدون شك سرشت انسان خير است و انسان از آن جهت كه «موجود» است و آفريده خداست، وجود و صفات وجودى او همه خير است. در اين ديدگاه اصلا شر معنا ندارد و فقط جنبه عدمى او است كه متصف به شر مىشود.
و اما پاسخ سؤال مطابق معناى دوم خير. همان گونه كه بيان شد اگر موجودى موجب رشد و كمال موجودى ديگر شود، از اين جهت خير است و اگر باعث انحطاط، ضعف يا نقص آن شود، از اين جهت شر است. اين خير و شر نسبى است، وجود زهر براى مار خير است، اما براى مار گزيده شر است. مطابق اين مفهوم از خير، فطرت و سرشت انسان و تمامى قواى خدادادى او براى خود انسان ، خير است؛ يعنى مىتوانند موجب رشد و كمال انسان شوند، اگر چه براى موجود ديگرى كه از ناحيه انسان صدمه مىبيند، شر است. بنابراين، خير نسبى كه آن را در مقدمه توضيح داديم بر انسان و تمام صفات و افعال او كاملا منطبق است.
و اما خير يا شر بودن سرشت انسان، مطابق سومين معنا (خير و شر اخلاقى) به زودى روشن خواهد شد.
گرايشهاى متزاحم انسان
موضوع ديگر كه در راستاى خير و شر نسبى مطرح مىشود، اين است كه گاهى بين قواى خدادادى و فطرى انسان در مقام ارضا تزاحم ايجاد مىشود، انسان تمايلات مختلفى دارد كه بعضى از آنها مربوط به جنبه مادى و بدنى و بعضى