كسى كه توانايى دفع مرضى از خود را ندارد و كوچكترين اختلال در قلب يا مغز، او را از پاى در مىآورد و قدرت دفع غم و اندوه و خيالى را از خود ندارد چگونه «من» «من» مىگويد؟!! براى شروع اصلاح اخلاقى بايد ادعاهاى دروغين را كنار گذاشت به اشتباهات خود اعتراف كرد و تسليم حق، واقعيت و خدا شد.
اگر پردههاى ظلمت كنار رود، نور معرفت و شهود تجلى مىكند. تمامى حجابها از ناحيه اعمال انسانهاست، اگر "خود" از ميان برخاست و حجاب منيّت پاره شد، چهره محبوب ظاهر مىشود. آنگاه حقيقت را مىيابد و به كمال و ارزش مىرسد.
خلاصه سخن
حاصل سخن اينكه: ملاك ارزشهاى اسلام به دو صورت قابل تبيين است:
1. تكامل انسان ـ كه حقيقت او روح است ـ به تكامل خود آگاهى و علم است كه عين وجود اوست. تحقق اين خود آگاهى زمانى است كه انسان حقيقت خود را كه عين ارتباط با خدا و جلوهاى از اوست، بيابد؛ يعنى خود را عين ارتباط با خدا بيابد. مسير تكامل؛ يعنى كسب ارزشها، در همين جهت است كه «خودآگاهى» خودش را كه عين «خداآگاهى»! است بيابد. «خداآگاهى» از اين جهت كه وقتى انسان خود را عين ارتباط با خدا و وابسته به او يافت با «خودآگاهى» تفاوتى ندارد، درك خورشيد يا نور خورشيد فرقى نمىكند. در صورت يافتن اين حقيقت، «عرف نفسه» با «عرف ربّه» تفاوتى ندارد. اين خودشناسى عين خداشناسى است؛ چون «روح» از سنخ «علم» است، كمال روح به افزايش علم و خودآگاهى اوست، آگاهى روح به خود؛ يعنى، يافتن «خود» آنگونه كه هست.
2. فلسفه عرفان عملى، رسيدن به حقيقت توحيد است. «توحيد» مراتبى دارد كه از توحيد افعالى شروع و به توحيد صفاتى و ذاتى ختم مىشود. براى رسيدن به