صفحه ١٠٣

ارزشى، اصالتى ندارند و تابع فرهنگها و محيطهاى متفاوتند، هر محيطى هر چه را خوب يا بد دانست همان چيز خوب يا بد است. پس مفاهيم ارزشى نسبى و تابع عوامل محيطى‌اند و از خود اصالتى ندارند.
 
خير و شر در فلسفه اسلامى
از ديدگاه فلاسفه اسلامى، هر موجودى، فى ذاته براى خود كمالى دارد و اعتقاد ما در كمال و خير واقعى آن تأثيرى ندارد؛ مثلا، رشد و شكوفايى درخت «خوب» است و پژمردگى و پوسيدگى آن «بد» است. پس خوب و بد بودن اشياء يا افراد، تابع خواست و قضاوت ما نيست، هر موجودى كمالى لايق و متناسب با خودش دارد، اگر به كمال واقعى برسد مى‌گوييم اين موجود «خير» است و اگر به آن مرحله نرسد مى‌گوييم «شر» است و سرانجام در آخرين تحليل از خير و شر، به اينجا مى‌رسيم كه «خوب بودن» از سنخ هستى است و «بد بودن» مربوط به جانب نقص، نبود و عدم است؛ به تعبير ديگر «خوبى» به حقيقت وجودى و «بدى» به حيثيت عدمى اشياء مربوط است، وقتى كه چيزى داراى كمالى است، خوب است و وقتى كه كمالى را از دست داد، بد است. ريشه شر به عدم و ريشه خير به وجود بر مى‌گردد. در مقابل كمال، نقص به معناى از دست دادن كمال است، پس ريشه شر به عدم بر مى‌گردد و هر چه «هستى» كامل‌تر باشد، جهت خيريت آن بيشتر است، پس خير مطلق خداست، زيرا خدا وجود و كمال مطلق است.
   به هر حال، خير و شر دو مفهوم فلسفى‌اند. اگر موجودى داراى جهت كمالى باشد به لحاظ داشتن كمال، خير است و اگر فاقد كمالى باشد به لحاظ فقدان آن، شر است.
 
خير و شر نسبى
هر موجودى به خودى خود داراى كمال و خيرى است، اما وقتى كه با ديگرى