صفحه ٢٦٨

 بينش سطحى نسبت به اسلام
واقعيت اين است بسيارى از كسانى كه ظاهراً به اسلام پايبندند، اعتقاد آنها عميق و ريشه‌دار نيست، بلكه بر مبناى تقليد از پدر و مادر يا تحت تأثير محيط اجتماعى و سازگارى با ديگران است. اين گروه، نه تنها در بين مردم بلكه حتى در ميان تحصيل‌كرده‌ها و دانشگاهيان نيز اكثريت را تشكيل مى‌دهند.
   بسيارى از رشته‌هاى دانشگاهى واحدهاى بسيار كَمى را در معارف و مبانى اسلامى مى‌گذرانند و تازه كيفيت تعليم و تعلم همانها نيز در حد مطلوبى نيست، لذا از آنها نمى‌توان انتظار داشت كه اسلام را به‌طور عميق بشناسند؛ مثلاً دانشجوى برق و الكترونيك و مكانيك و فيزيك و شيمى و... چقدر اسلام را مى‌شناسد؟! فارغ‌التحصيلان اين رشته‌ها كه عناوينى از قبيل مهندس و دكتر دارند تا چه اندازه از محتواى اسلام اطلاع دارند؟ حداكثر شناخت اين افراد از اسلام در حد گذراندن چند واحد درسى يا مطالعه چند جزوه و مقاله است. در مقابل، انبوهى از تفكرات غربى را كه از طريق كتاب درسى، روزنامه و سخنرانى در داخل و خارج به آنها منتقل شده است در ذهن دارند، طبيعى است كه اين علوم و ارزشها همراه با ذهنيتى كه اين دسته از پيشرفتهاى غربيان در ساير زمينه‌ها دارند، علوم و ارزشهاى سطحى آموخته شده اسلامى را تحت‌الشعاع قرار مى‌دهند و او در صورتى كه به همان اعتقادات سطحى اسلامى خود پاى‌بند باشد، تلاش مى‌كند كه بين اين دو فرهنگ سازش برقرار كند، زيرا از يك طرف مايل نيست عقايد دينى خود را از دست بدهد و از طرف ديگر نمى‌تواند ارزشهاى غربى را ناديده بگيرد، لذا به «التقاط» روى مى‌آورد و اين كار نوعاً نه از سر نفاق و مخالفت با دين، بلكه صرفاً براى ايجاد آشتى بين حقايق دينى و سنّتى و علوم دانشگاهى صورت مى‌گيرد و اينها همه نتيجه نشناختن عميق دين و سست بودن پايه‌هاى ايمانى و بينشى نسبت به هستى و انسان است. بحران جديدتر زمانى رخ مى‌دهد كه فرد،