است، زيرا اين كار موجب رشد آن مىشود. پس فرض خير و شر نسبى فقط در بين موجودات مادى است، زيرا ممكن است موجودى براى موجود ديگر خير يا شر باشد و فرض خير در اَعدام هم از اين جهت ممكن است كه گاهى «عدم» زمينه پيشرفت خيرى را فراهم مىكند و در واقع موانع رشد و كمال موجودى را از بين مىبرد و لذا ممكن است خير باشد.
سومين كاربرد مفهوم خير و شر در مورد خير و شر اخلاقى يا ارزشى است. اين بحث معركهاى از آراءِ فلاسفه اخلاق است كه ماهيت ارزش چيست و خير و شر ارزشى كدام است. طبق نظر بزرگان فلسفه اخلاق اسلامى، خير و شر اخلاقى فقط در امور اختيارى مطرح مىشود. اگر عملى فاقد عنصر اختيار باشد؛ يعنى، دخالتى در پيدايش كار اختيارى نداشته باشد و خود آن هم نتيجه يك كار اختيارى نباشد، متصف به ارزش اخلاقى نمىشود و نمىتوان گفت كه خوب يا بد است. البته از نظر فلسفى ممكن است بگويند وجودش خير است يا اينكه وجود آن براى وجود ديگرى خير است، اما از نظر اخلاقى چيزى كه هيچ عنصر اختيارى در آن نباشد، به آن خير يا شر گفته نمىشود؛ مثلا مىتوان گفت سنگ ياقوت خيلى زيباست، براى كسى كه از زينت آن استفاده مىكند «خير» است، اما مدح ياقوت مدح اخلاقى نيست و از آنجا كه زيبايى ياقوت اختيارى نيست، مدح اخلاقى آن هم معنا ندارد، زيرا ارزش اخلاقى در جايى است كه اختيارى در ميان باشد و فاعل، قدرت فعل يا ترك آن را داشته باشد. فعلى از نظر اخلاقى خير است كه مقدمه رسيدن انسان به كمالى باشد ـ اينكه حقيقت كمال چيست، چه مراتبى دارد خود بحث گستردهاى است كه جاى آن در اينجا نيست ـ بهطور اجمال مىتوان گفت: هر رفتار اختيارى، با مقدمات و مؤخراتش كه موجب كمال نفس انسان مىشود، از نظر اخلاقى ارزشمند است و هر رفتار اختيارى كه موجب نقص در انسانيت انسان مىشود و مانع رشد و كمال او مىگردد، از نظر اخلاقى بىارزش است.