تكليف شرعى، انسانى و عاطفى خويش را در محبت به ديگران و رعايت حق آنها انجام داد، آن وقت است كه جزو مؤمنين مىشود. اگر چنين زمينهاى براى او ايجاد شد، اهل ايمان مىشود. پس قدر متقيّن اين است كه ديگرخواهى و نوعدوستى، زمينهاى براى سعادت انسان و راه رهايى از ضد ارزشهاست.
به هر حال، فراموش نكنيم كه ارزشها در يكديگر تأثيرگذار و از يكديگر تأثيرپذيرند. البته هستند كسانى كه اهل نماز و توسل و قرائت قرآن و زيارت عاشورا و عزادارىاند، ولى رفتارهاى آنها مملو از نقطه ضعف است، احكام الهى را به دقت رعايت نمىكنند، مقيد به رعايت اخلاق اسلامى نيستند، از كلاهگذارى و رباخورى ابائى ندارند، با اندك بهانهاى حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مىشمرند. برعكس، انسانهايى كه عبادات غير مستقيم را به خوبى رعايت مىكنند، ولى به عبادات مستقيم بهايى نمىدهند. اين تضادهاى رفتارى موجب اين توهّم مىشود كه: عبادت با ارزشهاى اخلاقى ارتباطى ندارد، بلكه هر يك مجرايى مخصوص به خود دارد؛ مثلا نماز و عبادات مستقيم با رحم و انصاف و مروت ارتباطى ندارد و بين آنها تأثير و تأثرى نيست! اما اين توهّم كاملا نادرست است.
ممكن است كه تمامى كارهاى يك انسان نمازخوان هم صددرصد درست نباشد يا اينكه هر كس اهل مروت و انصاف و خدمت به خلق است اهل نماز نباشد، اما شكل تأثير آنها به اين صورت است: كسى كه اهل نماز باشد به رعايت ارزشها و هنجارهاى اجتماعى بسى مقيدتر و آمادهتر است. اثبات اين واقعيت هم به شيوه تجربى با مراجعه به مراكز آمار مراجع قضائى و هم از طريق تحليل فلسفى ممكن است. هر زمانى كه اقبال به عبادت در بين مردم بيشتر شود، آمار خيانت و جرم، سير نزولى دارد. در ماه محرم و ماه مبارك رمضان، گناه كمترى انجام مىشود. در شهرهايى كه مردم آن بيشتر اهل عبادتند، نسبت گناه كمتر