داشته باشد، گرچه از نظر فلسفى و الهى هردوى اين وجودها، حتى وجودى كه ذاتاً به شر گرايش دارد، خير است. تنها خير و شر نسبى است كه نمىتوان بطور مطلق در باره آن حكم كرد و در بسيارى يا همه موارد، شر نسبى صادق است، زيرا موجود مادى با همه كمالاتى كه ممكن است داشته باشد، وجود او نسبت به بعضى از موجودات ديگر شر است. انسانى كه به عالىترين مراتب كمال انسانى هم رسيده باشد؛ از خوراكيهاى پاكيزه خدا استفاده مىكند، پس وجود او براى آن خوراكى شر است. گرچه اين گياه، جزئى از وجود اين فرد مىشود و مرتبه عالىترى را پيدا مىكند، ولى در واقع آن كمال هم مخصوص انسان است. در عالم طبيعت، موجودى كه هيچگونه شرى نسبت به موجود ديگر نداشته باشد، يافت نمىشود، چون عالم، عالم تزاحم است.
پس اين موضوع كه يك موجود نيروهايى داشته باشد كه او را به طرف كارهاى خوب سوق دهند، فرضش صحيح است، اما كارهاى او ارزش اخلاقى نخواهند داشت و از ديدگاه اخلاقى نمىتوان او را تحسين كرد، زيرا غير از اين، كارى از او ساخته نيست و در مقابل اگر موجودى كه با گرايش به شر آفريده شده است، كار شرى را انجام داد نمىتوان او را مذمت كرد. اگر فرض كنيم كه شيطان آفريده شده است كه شيطان باشد و هيچ راهى غير از اين ندارد، پس چرا شيطان را مذمت و نكوهش و در قيامت عذاب مىكنند؟ بر عمل اجبارى كسى را توبيخ نمىكنند. (اشتباه نشود! شيطان از ديد قرآن موجودى مادى و مختار است كه مىتوانست راه ديگرى را انتخاب كند. او مختار بود كه اطاعت يا عصيان را بپذيرد، ولى با اختيار خود عصيان را انتخاب كرد).
پس خلاصه جواب در مورد نيك و بد بودن سرشت انسانى اين است كه اگر مقصود از نيك يا بد بودن سرشت انسان معناى فلسفى آن است، وجود انسان و تمامى قوا و نيروها و تركيبات او خير محض است و اگر مقصود از خير و شر