صفحه ٧١

اتفاق نمى‌افتد. پس، از اين جهت آنها را به روح انسان نسبت مى‌دهند، زيرا شرط تحقق اين پديده‌ها را تعلق روح به بدن مى‌دانند، يعنى اينكه اصل تعلق بايد موجود باشد و لو اينكه مرتبه‌اى از آن، در حال خواب قطع شده باشد.
   ولى حقيقت اين است كه بسيارى از افعال، مربوط به انسانيت انسان نيست. به عنوان نمونه، فعاليتهاى زيستى بدن، به انسانيت انسان بر نمى‌گردد، زيرا در حال مرگ هم ممكن است ادامه پيدا كند. شخصى را كه مرده است و سيستم عصبى و قلب او از كار افتاده و هيچ نوع فعاليت حياتى در آن ديده نمى‌شود، اگر مثلا بعد از ده روز ديگر مشاهده كنيد، مى‌بينيد كه ناخنها وموهاى صورتش بلندتر شده يا اينكه اگر صورتش را تراشيده بود دوباره ريش در آورده است، رشد موها و ناخنها و تغذيه سلولها تا وقتى كه مواد غذايى در خون وجود دارد و سلولها بتوانند از آن استفاده كنند ادامه پيدا مى‌كند.
   پس معلوم مى‌شود اينها مربوط به انسانيت انسان نيست. فعاليت جسم بى‌جان را نمى‌توان به انسانيت او نسبت داد. امروزه قلب انسانى را كه مثلا ضربه مغزى شده و به تازگى در گذشته است، براى مدتى به همان صورت فعال و در حال حركت نگه مى‌دارند، پس اين فعاليتها ناشى از قواى نباتى است.
   اعمال زيست شناختى بدن را در اصطلاح فلسفى، فعاليتهاى نباتى مى‌گويند؛ يعنى نيروهايى كه در گياه و حيوان هم وجود دارد و از انسانيت انسان سرچشمه نمى‌گيرد. البته ممكن است تحقق يا ادامه فعاليتهاى جسمى، به تعلق روح به بدن بستگى داشته باشد، اما در واقع اين كمكى است كه روح به بدن مى‌كند و اين فعاليتها اساساً كار روح نيست.
   در مقابل، افعالى هم وجود دارند كه مى‌توان گفت فقط به روح مربوط است و با بدن ارتباطى ندارد؛ همانند ويژگيهايى كه تعلق آنها به روح با تجربه‌هاى درونى و با شيوه‌هاى مختلف ديگر، قابل اثبات است.