صفحه ٥٧١

و نظم حرکت مى کند و آن ها را در مرزهاى معیّنى نگه مى دارد»؛ (وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تُخُؤمَ(1) الأَرْضِ السُّفَلَى، فَهِیَ کَرَایَاتٍ بِیضٍ قَدْ نَفَذَتْ فِی مَخَارِقِ(2) الْهَوَاءِ، وَ تَحْتَهَا رِیحٌ هَفَّافَةٌ(3)، تَحْبِسُهَا عَلَى حَیْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُودِ الْمُتَنَاهِیَةِ).
این تعبیر شبیه چیزى است که در «خطبه اوّل» نهج البلاغه آمده که مى فرماید: «وَ مِنْهُمُ الثَّابِتُهُ فِی الأَرَضِینَ السُّفْلَى أَقْدامُهُمْ، وَ الماَرِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَآقَهُمْ؛ گروهى از آن ها (به قدرى عظیم هستند که) پاهایشان در طبقات پایین زمین ثابت و گردن هایشان از آسمان بالا گذشته است».
بدیهى است که این تعبیرات، اشارات و کنایاتى است درباره این گروه از فرشتگان بلندپایه و والامقام که ما تنها شبحى از آن را درک مى کنیم؛ چرا که اطلاع زیادى از آفرینش آن ها نداریم. تنها براى شخصى مانند على (علیه السلام) و سایر معصومان : که حجاب هاى جهان غیبت بر دیده آنان نیفتاده، درک حقیقت این تعبیرات به طور کامل ممکن است و ما باید به همین علم اجمالى خود در این زمینه قناعت کنیم.
در ادامه این سخن، ضمن چهار جمله، توصیف کاملى از وضع این فرشتگان بزرگ و والاقدر مى کند. مى فرماید: «اشتغال به عبادت پروردگار، تمام وجودشان را پر کرده است و حقیقت ایمان، میان آنان و معرفت او پیوند داده و یقین به پروردگار، آن ها را تا سرحدّ عشق به او پیش برده است و به دلیل علاقه اى که به