صفحه ٥٠٤

«هر زمان فکر من یک وجب به تو نزدیک مى شود، یک میل فرار مى کند!».
«آرى به عقب برمى گردد و در تاریکى ها غرق مى شود و راهى به پیش پیدا نمى کند!».(1)
به گفته شاعر فارسى زبان:
مَلِکا ذکر تو گویم که تو پاکى و خدایى *** نروم جز به همان ره که توأم راهنمایى
نتوان وصف تو گفتن، که تو در وصف نگنجى *** نتوان شبه تو جُستن، که تو در وهم نیایى
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم *** همه توحید تو گویم، که به توحید سزایى
برى از رنج و گدازى، برى از درد و نیازى *** برى از بیم و امیدى، برى از چون و چرایى
تو حکیمى، تو عظیمى، تو کریمى، تو رحیمى *** تو نماینده فضلى، تو سزاوار ثنایى
همه عزّى و جلالى، همه علمى و یقینى *** همه نورى و سرورى، همه جودى و جزایى(2)
سپس در تکمیل این بحث مى افزاید: «سپس بازمى گردند و اعتراف مى کنند که هرگز با تلاش و کوشش، نمى توان به کنه ذات و صفات او رسید، و با فکر و عقل نارساى بشر، نمى توان او را درک کرد، و اندازه عظمت و عزّتش در افکار اندیشمندان نمى گنجد!»؛ (فَرَجَعَتْ إذ جُبِهَتْ(3) مُعْتَرِفَةً بِأَنَّهُ لاَیُنَالُ بِجَوْرِ