صفحه ٢٥٧

متن
عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! یَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِیَّ دُعَابَةً، وَ أَنِّی امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ: أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلًا، وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا - وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ - إِنَّهُ لَیَقُولُ فَیَکْذِبُ، وَ یَعِدُ فَیُخْلِفُ، وَ یُسْأَلُ فَیَبْخَلُ وَ یَسْأَلُ فَیُلْحِفُ، وَ یَخُونُ الْعَهْدَ، وَ یَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَیُّ زَاجِرٍ وَ آمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّیُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِیدَتِهِ أَنْ یَمْنَحَ الْقَرْمَ [قَوْمَ‏] سَبَّتَهُ. أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَیَمْنَعُنِی مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَ إِنَّهُ لَیَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْیَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ یُبَایِعْ مُعَاوِیَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ یُؤْتِیَهُ أَتِیَّةً، وَ یَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ الدِّینِ رَضِیخَة.
ترجمه
از «ابن نابغه» (پسر آن زن بدنام ـ اشاره به عمرو عاص است ـ) در شگفتم! او براى مردم شام چنین وانمود مى کند که من بسیار اهل مزاح، و مردى شوخ طبعم، که مردم را با شوخى و هزل، پیوسته سرگرم مى کنم. او سخنى باطل و کلامى گناه، گفته است ـ و بدترین سخنان، گفتار دروغ است ـ او پیوسته دروغ مى گوید. وعده مى دهد و تخلّف مى کند. اگر چیزى از او درخواست شود، بخل مى ورزد واگر خودش از دیگرى تقاضایى داشته باشد، اصرار مى کند. در پیمانش خیانت مى نماید. (حتّى) پیوند خویشاوندى را قطع مى کند. هنگام نبرد، لشکریان را امر ونهى مى کند (و سر و صداى زیاد راه مى اندازد که مردم شجاعش پندارند) ولى این تا زمانى است که دست ها به قبضه شمشیر نرفته است و هنگامى که چنین شود، او براى رهایى جانش، بالاترین تدبیرش این است که جامه اش را کنار زند و عورت خود را نمایان سازد تا شخص کریم به عورتش نگاه نکند (و از کشتن او چشم